انجمن روابطعمومی ایران: جهان چند دهه است که به لحاظ حکمرانی وارد عرصه جدیدی شده و مختصات این عرصه، چارچوب و تمامی مولفهها، بازیگران و ابعاد مختلف نظامهای حکمرانی فعلی را تحت تاثیر قرار داده است. یکی از این ابعاد، فعالیتهای روابطعمومی است که به شدت دچار تغییر و تحول شده است. به همین منظور انجمن روابطعمومی ایران گفتوگویی با عباس قنبری باغستان، استاد روابطعمومی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «حکمرانی در عرصه پنجم: گذار به دیپلماسی سایبری» انجام داده است که در ادامه میآید.
به عنوان اولین سؤال بفرمایید «عرصه پنجم» حکمرانی چیست؟ و چه مختصاتی دارد؟
به صورت کلی عرصه پنجم مفهومی است که به تازگی وارد ادبیات نظری به خصوص در حوزه سیاست و روابط بینالملل شده است. قبل از اینکه به مفهوم «عرصه پنجم» بپردازیم، باید ابتدا عرصههای حکمرانی نظامهای فعلی و نظم و روابط مستقر در آن را بشناسیم و سپس با توجه به ماهیتِ گذاری که در آن اتفاق افتاده است، ماهیت و مختصات عرصه پنجم را تببین کرد.
جهانی که ما الان میبینیم، یعنی نظم و روابطی که در آن مستقر است با همه بازیگران و کنشگران مختلف آن به نظام «پساوستفالی» مشهور است. همانطور که حتما میدانید، پیمان «وستفالی» پیمانی است که پس از جنگهای سی ساله دینی در اروپا بین دولتهای اروپایی منعقد شد و در ادامه پس از دو جنگ جهانی و مذاکرات طولانی که بین دولتها صورت گرفت در نهایت منجر به پیمان صلح و شکلگیری سازمان ملل و نهادهای زیرمجموعه آن و همچنین مبنای شکلگیری نظم فعلی در نظام بینالملل گردید. در واقع آنچه که ما الان در قالب منشورها و عهدنامهها و پیماننامههای حقوقی و سیاسی بینالمللی میبینیم و در نظام بینالملل رسمیت دارند و جاری و ساری هستند، را شامل میشود.
در نظام پساوستفالی، کشورها با نظامهای مشخص ملی شکل گرفتند و دولتها نمایندههای رسمی این نظامها و تنها بازیگران اصلی بودند. ابتدا در زمین مرزهای جغرافیایی مشخص شد و در ادامه عرصه دریا، هوا و فضا را هم شامل شد. یعنی ما در نظام پساوستفالی کشورها با نظامهای سیاسی (دولت) مشخص داریم که در چهار عرصه زمین و دریا و هوا و فضا حکمرانی میکنند و مبنای این حکمرانی نیز نظامهای حقوقی و سیاسی مشخص و دقیقی هستند که مورد تایید نمایندگان دُول مختلف (در مجمع دولتها به نام سازمان ملل) قرار گرفته است.
این نظام مختصاتی داشته و دارد که از قرن هفدهم میلادی جاری و ساری بوده است که برخی از مهمترین آنها مثلا همانطور که در بالا گفته شد، دولتها نمایندگان رسمی و تنها بازیگران اصلی در عرصه حکمرانی محسوب میشدهاند. در این نظامها ما تفکیک قوا را داشتیم که شامل قوای مجریه، مقننه و قضایی است. منابع اصلی آن منابع زمینی، زیرزمینی و دریایی هستند. استراتژیهای اصلی آنها برای حفظ وضع موجود استراتژیهای دفاعی یا تهاجمی است و بعضا انواع ائتلافهای نظامی و سیاسی را هم در بین این دولتها میبینیم و دهها مورد دیگر که همگی با آن آشنا هستیم.
اما از حدود دو تا سه دهه پیش تغییراتی در عرصه جهانی رخ داد که نظم و قواعد حاکم و به رسمیت شناخته شده در نظام پساوستفالی را به هم زد. به عبارت دیگر تغییرات جدید که البته تا حد زیادی ریشه فناورانه هم دارد و منجر به شکلگیری عرصه پنجم شده، از اساس بازی قبلی با تمامی مختصات آن را برهم زد و به دنبال تدوین یک نظم دیگری است که با نظم فعلی یا مستقر تفاوتهای ماهوی و اساسی دارد. در واقع ما از دو سه دهه پیش شاهد یک گذار پارادایمی از نظم پساوستفالی به سوی یک نظام جدید هستیم که التبه هنوز بسیاری از ابعاد و چشمانداز آن ناشناخته است، هرچند برخی از کشورها مثل آمریکا و چین و تا حدودی اتحادیه اروپا و روسیه هم به شدت به تکاپو افتادهاند و تلاش میکنند در استانداردسازی و تدوین نقشها و فرایندها در این عرصه هم نقش رهبری و پیشگامی ایفا کنند.
آیا منظور از عرصه پنجم اشاره به ظهور شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و توئیتر و … دارد؟
خیر! این یک آدرس غلط است که بعضا داده میشود. اتفاقا خطای بسیار راهبردی خواهد بود که ما این عرصه را به «شبکههای اجتماعی» تقلیل دهیم یا از آن فقط فهم رسانهای داشته باشیم. البته، شبکههای اجتماعی یکی از بازیگران این عرصه هستند. اما دقت کنید که مثلا فیسبوک فقط یک شبکه اجتماعی یا یک رسانه نیست. فیسبوک یک نظام مالی، سیاسی و اجتماعی است. درست مثل یک کشور قواعد و مقررات و شهروندان (حالا میگویند نتوند) خاص خودش را دارد. دیگر پلتفرمها هم همینطور! اگر به فصل نهم کتاب «حکمرانی در عرصه پنجم» مراجعه کنید، آنجا خواهید دید که از آنها به عنوان «جمهوریهای جدید یا امپراتوریهای آنلاین» یاد شده که دارای دیپلماسی مخصوص خود (اصطلاحا دیپلماسی شرکتی) با مولفههای بیشمار «قدرت افزای» هستند و به نوعی جایگزین کشورها در نظم «پساوستفالی» شدهاند. اینها الان کشورهایی با نتوندهای مخصوص خود، رهبران مخصوص خود، نظام اجتماعی مخصوص خود، نظام مالی و اقتصادی مخصوص خود و حتی ائتلافهای مخصوص خود و… هستند و از قضا رهبرانشان با رؤسای جمهوری بازمانده از نظم پساوستفالی دیدار میکنند و نقش ایفا میکنند. الان میبینید که ترافیک و صف دیدار با ایلان ماسک از صف دیدار با پادشاهان و رؤسای جمهوری بسیاری از کشورها بیشتر است. همین شش ماه اخیر رؤسای جمهوری ترکیه، هند، کره جنوبی، آفریقای جنوبی، پادشاهان عربستان و قطر، نخست وزیر انگلیس با ایلان ماسک دیدار داشتهاند. من فکر میکنم کمتر رئیس جمهوری در عرض شش ماه گذشته چنین ترافیکی از نشست و دیدار با رؤسای جمهوری سایر کشورها داشته است. ببینید وقتی میگوییم مثلا فیسبوک یک نظام مالی، سیاسی و اجتماعی است، به این معناست که همانطور که پل دوغی در سال 2016 نشان داد، از هر یک دلار تبادل مالی که به صورت آنلاین رد و بدل میشود، 80 سنت آن به جیب گوگل و فیسبوک میرود! این عدد در اقتصاد سیاسی بسیار معنا و مفهوم دارد. یا مثلا میبینیم که کشور دانمارک در سال 2017 یک سفیر آکرودیته در کمپانی گوگل منصوب کرد و از آن سال دانمارک دو سفیر در آمریکا داشت! یکی در واشنگتن برای تعامل با دولت آمریکا و یکی در گوگل برای تعامل با این غول پلتفرمی. چنین چیزی اصلا در مخیله نظام پساوستفالی نمیگنجد و به مثابه نقض تمامی تعهدات و پیماننامهها و منشورهای بینالمللی است که در سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است! به عبارتی انتخاب یک سفیر با پُست دیپلماتیک در گوگل در عرف نظام پساوستفالی به این معناست که دانمارک آمریکا را تجزیه کرده و در این کشور دو دولت را به رسمیت میشناسد! اما شما میبینید که این اتفاق افتاد و حتی پذیرفته هم شد. اینها همه نشانههای مهمی از آن گذار از نظام پساوستفالی به عرصه جدید است.
مانیسفت این عرصه پنجم چیست؟ آیا نقطه ظهوری دارد که مثلا مبنا یا اساس شکلگیری آن را تببین کند؟
ببینید اساس شکلگیری عرصه پنجم به نوعی عقبه فناورانه دارد اما این بار دامنه اثرگذاری آن بسیار فراتر و گستردهتر است. یعنی اگر ما با یک نگاه تاریخی به ظهور فناوریهای نوین بپردازیم، هیچکدام به این میزان و این چنین پردامنه و به صورت ترکیبی اثرگذاری وسیعی در ابعاد و عرصههای حکمرانی نداشتهاند. به همین دلیل به سختی میتوان یک مثال مشابه زد تا بتوان دامنه آن را فهم کرد. مثلا، یک دیپلمات برجسته سایبری به اسم هلی تییرما کلار (Tiirmaa-Klaar) گفته که این تحول از منظر سیاسی در عرصه بینالملل را فقط میتوان با اختراع بمب اتم قابل مقایسه دانست که منجر به تکاپوی گسترده کشورها برای مهار اثرات مخرب آن در قالب یک نظم نوین شد.
اما به طور خاص برای «عرصه پنجم»، به نظر من مانیفست آن را باید در اعلامیه «جان پری برلو» در سال 1996 دنبال کرد. به نظر من اعلامیه برلو در این سال را باید منشور شکلگیری عرصه پنجم و به مثابه میخی دانست که بر نظم بینالملل فعلی، یا همان نظام پسافستالی، کوبیده شد. این بیانیه خیلی دقیق تنظم شده و حتی شروع آن و به خصوص خطاب و عتابی! که در آن هست بسیار دقیق تعریف شده است. شروع این بیانیه به این صورت است: «دولتهای جهان صنعت، ای غولهای فرسودهی گوشتالود و فولادین، من از فضای سایبری میآیم، خانه جدید ذهن… ما، به نمایندگی از دنیای آینده، از شما استقبال نمیکنیم. شما در اینجا حاکمیتی ندارید». این بیانیه و خطابی که به دولتهای نظام پساوستفالی داشت، دلالتهای زیادی دارد. مثلا در بخشی از همین بیانیه در ادامه میآید: «قوانین حقوقی شما [دولتها] در مورد اموال، بیان، هویت، جریانات و محتوا شامل ما نمیشود زیرا این قوانین بر اساس ارجاع به ماده شکل گرفتهاند. حال آنکه در فضای اینترنت ماده وجود ندارد»!.
این بیانیه به بیانیه «استقلال فضای سایبری» هم مشهور است یعنی دارد تلاش میکند تا مرزبندی متفاوتی نسبت به آن مرزبندی نظام پساوستفالی ترسیم کند. خطاب این بیانیه را ببنید! وقتی با عتاب دولتها را خطاب قرار می دهد، معلوم است که مسیر و سمتوسوی آن به کدام جهت است.
آقای دکتر حالا گذری بزنیم به سمت روابطعمومی. این عرصه پنجم چه دلالتهایی برای روابطعمومی دارد؟ به عبارتی روابطعمومیها باید چکار کنند؟
اتفاقا من یک جایی میخواندم که در سال 1991 یک اجلاس مهم در زمینه روابطعمومی در آریزونای آمریکا برگزار شد که عنوان آن «اعتبار در جهانی نامعتبر» (Credibility in an Incredible World) بود. درست پنج سال بعد اعلامیه برلو در زمینه استقلال فضای سایبری منتشر شد و آن موضوع «جهان نامعتبر» را به معنای واقعی کلمه تعبیر کرد. ببینید در اعلامیه برلو دولتها به عنوان عاملان اصلی نظم و اعتبار فعلی و مستقر مورد خطاب قرار گرفتند و گفته شد «شما در این جهان سایبری هیچ جایگاهی ندارید!». این یعنی به هم ریختن نظم، از بین رفتن اعتبار، پوشالی شدن روابطی که طی حدود چهار دهه شکل گرفته بود و خوب یا بد کار میکرد.
البته من قصد بدبینی افراطی یا ایجاد ناامیدی برای روابطعمومیها ندارم. اما اجازه دهید برگردیم به مختصات و مولفههای «عرصه پنجم» و در دلالت برخی از ابعاد و زوایای آن تاملی بکنیم و سپس برگردیم به موضوع روابطعمومی و اینکه اینها چه دلالتها و معانیای برای روابطعمومیها دارند.
یکی از این مختصات عرصه پنجم این است که در این عرصه، مرزهای سایبری منطبق بر مرزهای جغرافیایی یا سیاسی نیستند. این یعنی اینکه ممکن است بخشی از یک قلمرو سایبری که داخل جغرافیایی سیاسی ما قرار دارد در اختیار جمهوری اسلامی نباشد و برعکس، ممکن است که ما در مرکز واشنگتن (جغرافیایی سیاسی آمریکا) دارای یک قلرو سایبری باشیم. یک پدیده دیگر عرصه پنجم، پدید«آستروتورفینگ» است، یعنی پدیدهای که این قدرت را به بازیگران سایبری میدهد که یک «قیام/بسیج مردمی کاملا جعلی» ایجاد کنند که نمونه آن را ما در سال 2018 و 2019 علیه تصویب دستورالعمل «کپی رایت» در پارلمان اروپا در بلژیک دیدیم. تفاوت دیگر، در عرصه نزاع بین کشورهاست! ببینید هند در نزاع مرزی که با چین داشت، به جای لشکرکشی نظامی دست به دامن اپل شد تا اپلیکشنهای چینی را از مارکت هند حذف کند! و به این طریق خواست ضربهای کاری به چین بزند. پدیده مهم دیگر، ائتلافهای مهم سایبری است که اصطلاحا به صورت عمودی و افقی شکل میگیرد و باعث تمرکز بیشتر قدرت، ثروت و دانش در دست بازیگران جدید میشود. نمونهاش را اخیرا دیدیم که مالک تسلا و اسپیس ایکس مالک توئیتر (X فعلی) شد و همگی الان در اختیار ایلان ماسک قرار دارد. تفاوت دیگر که از همه مهمتر هم هست «هوش مصنوعی» است! هوش مصنوعی سوای از اثرات مثبتی که در حوزههای پزشکی، درمان، کسب و کار، نظامی و… دارد، بازیگر اصلی در تولید محتواست! ببینید در سال 2018 که سنای آمریکا مارک زاکربرگ، مدیر عامل فیسبوک را به دلیل محتواهای تولید شده در فیسبوک به سلاخی کشید، برای دهها سؤالی که سناتورها از وی میپرسیدند، فقط یک پاسخ داشت و مدام تکرار میکرد: «هوش مصنوعی! هوش مصنوعی! هوش مصنوعی». علاوه بر آن ما در نتایج تحقیقات میبینیم که بیش از نیمی از محتوای آنلاین توسط هوش مصنوعی تولید میشود. یا در یک تحقیق دیگری که توسط Stefan Wojcik و Adam Hughes در سال 2019 انجام شد، آنها نشان دادند که یک اقلیت 10 درصدی در آمریکا، 80 درصد محتوای توئیتر را تولید میکنند.
حالا اگر برگردیم به روابطعمومیها، با توجه تفاوتها و تغییرات پارادایمی که ذکر شد، آنچه مسلم است این است که به تبع این تغییرات پارادایمی در عرصه حکمرانی، زمین فعالیت، عرصه فعالیت، ماهیت فعالیت، نوع فعالیت، بازتاب فعالیتها و… در روابطعمومی نیز در عرصه پنجم تغییر پیدا کرده است و طبیعی است که دهها سؤال مهم و سرنوشتساز جدید پیش میآید که ما در کجای این بازی جدید قرار می گیریم!. در کشور ما که روابطعمومیها با چسب سریشم به دولت چسبیده هستند و در سازوکارهای دولتی هم هنوز نمیدانیم که آیا روابطعمومی باید ذیل حوزه ریاست باشد یا یک دپارتمان مستقل!، به چه میزان برای فعالیت در این عرصه پنجم آماده هستند؟ وقتی مهمترین خطاب اعلامیه استقلال فضای سایبری خود دولتها هستند، مشخص است که چه بلایی سر روابطعمومیهای چسبیده به دولت خواهد آمد.
لذا اینجاست که متناظر با هر تغییر و تحولی که در عرصه پنجم شاهدش هستیم، نه یک سؤال، بلکه دهها سؤال جلوی چشمان ما ظاهر میشوند. مثلا روابطعمومیهای ما برای مخاطب قلمرو سایبری ما در واشنگتن چه محتوایی دارند؟ یا الان که ما اثرات هوش مصنوعی در تولید محتوا را میبینیم، روابطعمومیهای ما کجا قرار دارند؟ نسبت روابطعمومی با حجم انبوهی از دادههای سازمانی، نهادی، ملی و… که ارزش طلا دارند، چه کاری انجام میدهند و چه استراتژی برای محافظت از آنها دارند؟ و دهها سؤال مشابه دیگر. اصلا بیایید یک لحظه تصور کنیم که نمایندگان مجلس ما در ارتباط با یک لایحه یا طرح خاص 6 میلیون ایمیل و تماس تلفنی دریافت کند! درست مشابه همان اتفاقی که سال 2018 در پارلمان اروپا اتفاق افتاد و بعدا مشخص شد که همهشان جعلی بوده است. روابطعمومی ما چه عکسالعملی خواهند داشت؟ با فرض اینکه تشخیص دادیم که همه ایمیلها از طرف ربات بوده است، چطور افکار عمومی را قانع خواهیم کرد که همه آنها جعلی بوده است! یعنی به نظر شما افکار عمومی حتی باور خواهند کرد؟
و حرف آخر! آیا عرصه پنجم برای روابطعمومی ها…
به نظرم ما باید با رویکرد آیندهنگرانه، ماهیت وجودی روابطعمومی، جایگاه سازمانی روابطعمومی و کارکرد آنها را به صورت حرفهای آسیبشناسی کنیم. به نظر من روابطعمومی به مثابه یک حرفه، در ایران به رسمیت شناخته نشده است. نه در بخش دولتی و نه در بخش خصوصی یا شبه خصوصی. وقتی میگوییم «حرفه»، منظور یکسری معانی، مفاهیم و دلالتهایی برای آن وجود دارد که باید به آنها احترام گذاشت و به رسمیت شناخت. نه اینکه هر کسی از سر دلسوزی یا فرصتطلبی از ظن خود یار آن شود! این به نظر من چالشی است که روابطعمومیهای ما با آن مواجه هستند. این مختصاتی که به خصوص در ارتباط با عرصه پنجم در بالا به آنها اشاره شد، نیازمند کارشناسان روابطعمومی حرفهای، متخصص، به روز و تحصیل کرده است که بتوانند از پس آن برآیند. بعید است که دیگر بتوان با تخصصهای فرضی و قرضی و قهری و خَلقی در این عرصه فعالیت روابطعمومی کرد.