یادداشت دکتر هادی خانیکی
مرگ ناگهانی دکتر داود فیرحی آنقدر جانگداز بود که انبوه روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویان و خیل پرشماری از شهروندان را به سوگ بنشاند و به سخن وادارد. خصائل نیکو، خلاقیتهای فکری و رفتارهای دلنشینش به آن حد است که روزها را به گفتن، صفحهها را به نوشتن و چشمها را با خیرهشدن پر کند؛ پس بهتر میدانم که سوگیادهای او را در حد آنچه دوستان و همکاران و دانشجویان و خویشانش نوشتهاند واگذارم و در ضرورت آموختن از آموزههای فیرحی و در باب گشودهگذاشتن افقی که او به آن پرداخت، چند سخن کوتاه بگویم.
۱. فیرحی در دنیاهایی متفاوت زیست اما به مثابه پلی پایدار میان آنها ماند و خود نیز از حرکت میان این جهانها باز نایستاد. از دانشگاه چنان آموخت که از حوزه و در میدان سیاست همانگونه گام زد که در میدان دانش و معرفت. با دانشجو همان بود که با استاد و در حوزه عمومی چنان بود که در حوزه خصوصی. در همهجا و از همهکس میآموخت و به همه در هر جا میآموزاند؛ درسهایی از اخلاق، انصاف، تتبع، نوآوری و نواندیشی.
۲. تناقضها و تفاوتها در گفتار و رفتارش رو به همنوایی و همزیستی مینهاد؛ فهم عمیق و نقد آرام و کلام مؤثر او به اندیشهاش اثربخشی، به سخنش استحکام و به مخاطبش توان اندیشیدن میداد.
۳. روشنفکری بود دینباور و دینداری بود اهل مدارا و نهایتاً کنشگری در میانه میدان که به یک نسبت در پی حقیقت و به دنبال کاستن از رنجهای مردم میدوید.
۴. در نهایت اشتیاق و تأمل و تفکر از استادان بزرگ خویش در حوزه و دانشگاه آموخت و هیچگاه زبان و قلم را به اسائه ادب در برابر آنان نیالود. نهاد ناآرام او در آموختن، نواندیشیدن و نوآوردن هرگز آرامی را از گفتارها و نوشتارهای او در باب اندیشهها و اندیشمندان دیگر نگرفت.
۵. در تحقیق و تدریس بر دستیابی به متون و منابع دستِاول متکی بود و یافتهها و دادههای بدیع خود را از همنشینی میان جدید و قدیم و سنت و مدرنیته – در عین نقد آنها – درمیآورد. از داشتههای کهن با صورت و زبانی نو سخن میگفت و تبار دریافتهای جدید را به درستی و با وسواس پیدا میکرد. آثار برجسته او از «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» و «دین و دولت در عصر مدرن» تا «فقه و سیاست در ایران معاصر» و «فقه و حکمرانی حزبی» همگی ماندگار و خواندنی است.
۶. زیست اخلاقی او مثالزدنی و ازیادنرفتنی است؛ چراکه در همه جا فروتن و خویشتندار بود و اخلاق گفتوگویی او استادان، دانشجویان و مخاطبان را همیشه به تحسین وامیداشت. برای همراهی با همکاران و دانشجویان از قدم و قلم دریغ نداشت؛ چنانکه جان را نیز در این راه بر کف نهاد و از جلسه دفاع در دانشگاه به چنگال عفریت کرونا گرفتار شد و حسرت به دلها گذاشت. او چنانکه باور داشت آرام گرفت اما همه دوستان و دوستدارانش را ناآرام کرد.