خبرِ جان باختنِ انسانها در حوادث؛ تأسفبار است ولی اعتراف میکنم که وقتی اخبارِ حوادثِ مختلفی را میشنوم که در کشور رخ میدهند کمتر دچار شوک میشوم چون وقوع این حوادث دور از انتظار نیست. برای مثال؛ آیا با شنیدن این خبر که در هشت ماهۀ نخست سال 1395 ، هر روز در جادهها حدود 45 نفر کشته و 960 نفر مجروح شدهاند دچار شوک میشویم؟ به احتمال قوی نه؛ چرا که بر اساس شواهد و شناختی که از وضع موجود داریم این وضعیت را قابل پیشبینی میدانیم و از آنجایی که تغییر خاصی در وضع موجود(کیفیت تولید خودرو، مناسبسازی راهها، بهبود مهارتهای رانندگی، رعایت مقررات و غیره) رخ نداده است انتظاری هم جز این نداریم. مشاهدۀ جانباختن انسانها در فروریختن ساختمان پلاسکو مرا بسیار اندوهگین کرد ولی دچار شوک نکرد. با تکیه بر فریادِ آن آتش نشان فداکار که «کم نیستند ساختمان هایی در تهران که شرایط ساختمان پلاسکو را دارند»، باید انتظار وقوع حوادث مشابهی را نیز داشت. پرسش آن است که وقتی وضعیت موجود این چنین است چرا باید از فروریختنها دچار شوک شد؟ «چو صد آید نود هم پیش ماست»، وقتی با فرایند آشنا باشیم آیا انتظاری جز این برایند می رود؟ بگذریم. فروریختن ساختمان پلاسکو از نظر اجتماعی نکتههای قابل تأمّلی دارد که در ادامه به یکی از آنها اشاره میکنم. البته تأکید بر نقش شهروندان در این نوشته، به معنای کم رنگ جلوه دادن نقش مدیریت شهری نیست. این نوشته به دنبال تعیین سهم عوامل مختلف نیست.
اگر شما در طبقۀ همکف ساختمان پلاسکو قدم میزدید از شیک و مدرن بودن دکوراسیون داخلی، تجهیزات، تأسیسات و روابط عمومی فروشندگان فروشگاههای کوچک و بزرگ این طبقه لذت میبردید. وقتی تهویۀ هوای مطبوع، رنگهای شاد و فریبنده، در و دیوار تمیز داخل مغازه ها را میدیدید هیچ حسی از فروریختن به شما دست نمیداد و احساس نمیکردید که در ساختمانی حضور دارید که عنقریب در حال فروپاشی است. ولی کافی بود کمی به طبقات فوقانی بروید و یا از فاصلهای دورتر به ساختمان خیره شوید تا فروپاشی آن را احساس کنید.
مسأله پلاسکو «خودمداری» ماست. وقتی «من» هستیم خیلی خوب میتوانیم به «آبادانی» فکر کنیم ولی وقتی کار به همکاری جمعی، تشریک مساعی و مشارکت اجتماعی میرسد نتیجه قابل پیش بینی؛ «ویرانی» است. امور به جای بهتر شدن، بدتر میشوند. مالکان مغازههای پلاسکو به ساختمان و کلیّتی به نام پلاسکو و ماندگاری آن فکر نمیکردند. نمیدانستند که بقاء هر کدام از آنان به بقاء این ساختمان وابسته است. هر کس فقط به فکر «آبادانی» و رونق فروشگاه خودش بود. هر کس برای فروشگاه خودش هزینه میکرد ولی مسئولیت ساختمان بر عهدۀ «دیگران» بود. واقعیت آن است که ما برای کار جمعی و تیمی آموزش کافی ندیدهایم و از تشخیص منافع جمعی عاجز هستیم. ما از هوش اجتماعیمان فقط برای پیش بردن منافع شخصیمان- به ضررِ منافع سایر بازیگران اجتماعی- استفاده میکنیم. ما در تشخیص منافع بلند مدت بسیار ضعیفیم. نمی توانیم درک کنیم که سوراخ کردن قسمتی از کشتی در نهایت دودمانِ همهمان را به باد خواهد داد.
شهر تهران همان ساختمان پلاسکو است. ما فقط مسئول خانههای خودمان هستیم. مدام خانههایمان را قشنگتر و قشنگتر میکنیم. دستگاه تصفیۀ هوا و یا تصفیۀ آب میخریم تا در داخل خانههایمان هوای پاک تنفس کنیم و آب سالم بنوشیم ولی «برف شادی» روی پلاک ماشین هایمان میپاشیم تا بتوانیم در هوایی که میدانیم ناپاک است وارد طرحِ ترافیک شویم! وقتی دربارۀ هوای ناسالم شهر صحبت میشود مدام به این و آن اشاره میکنیم. همه به جز «من» مقصرند! «من» هیچ نقشی در ویرانی شهر ندارم!
شهر تهران همان ساختمان پلاسکو است. مدیران شهری نیز با شهر همچون تجربه پلاسکو مواجه میشوند. آنها هم «من های» مختلفند. به مال ها یا مراکز خرید بسیار مدرن، با برندهای معروف جهانی به همراه نماهای حیرتانگیز و نورپردازیهای جذابشان که روز به روز هم بیشتر میشوند فکر کنید. ساخت مراکز بزرگ خرید و پاساژهای به قول برخی «فوق مدرن» در خیابانهای هشتمتری شهر! ساخت مالهای شگفت انگیز و زرق و برقدار در شهری که در سال فقط چند روز هوای پاک دارد و در آن از شهروندان درخواست میشود که برای حفظ سلامتیشان از خانه بیرون نیایند! شهر تهران همان ساختمان پلاسکو است. مدیران شهریای که جزیره جزیره عمل میکنند و درک درستی از ساختمان بزرگی به نام تهران (همان پلاسکو) ندارند. این شهر چه زمانی دچار فروپاشی خواهد شد؟
—
منبع: روزنامه بهار. شنبه دوم بهمن. صفحه آخر(12)