هر جامعهای با هر میزان انباشت فرهنگی ِ تاریخی و اخلاقی و مدنی که شاید حاصل عمرهایی بیشمار و پربار و شرافت و نجابت و دانش و ایمان صدها نسل از مردمانش باشد، ضمانتی تمام و کمال برای حفظ موقعیت خود ندارد و آنچه در هزاران سال به دست آمده است میتواند در چند سال و شاید در چند ماه از میان برود. مثالی گویا بیاوریم: در ابتدای قرن بیستم و پیش از جنگ جهانی دوم آلمان در اروپا و ژاپن در آسیا، گلهای سرسبد فرهنگ و دانش و فضیلت و اخلاق و فلسفه و دانش و فناوری در دورانهای خود بودند. اما هر دو فرهنگ، به دلیل افتادن در گودالهای ملیگراییهای فاشیستی، ملتهای خود را در طول نیمقرن، به سوی مصیبتهایی باورنکردنی سوق دادند؛ هر دو کشور زیر میلیونها تن بمب تقریبا با خاک یکسان شدند، میلیونها تن از جوانانشان کشته شدند و خاطره تلخ جنایات نیاکان، برای همیشه در تاریخ ثبت و اسبابی شد برای شرمندگی نسلهای آتی. در منطقه خود ما، کشور عراق در بیش از نیمقرن توانسته بود با درآمدهای نفتی و با زحمت مردمش با وجود رژیم استبدادی حاکم، دستکم اندکی از تمدن باستانی بینالنهرینی را برپا کند، اما جنون بیپایان دیکتاتوری جنگطلب صدام و روندی که حزب بعث در جامعه به آن دامن زد و آتش و تنشهایی که دیکتاتوری این کشور برای منافع خود دایم به میان طایفهها و اقوام متعدد این کشور ایجاد میکرد، آن کشور را امروز به سرزمینی ویران بدل کرد و بهانهای به قدرتهای بزرگ داد تا از آن یک ناکجاآباد بسازند و به راحتی ثروتهای زیرزمینیاش را غارت کنند. اینگونه سرنوشتهای تاریخی از ابتدایی که تمدنهای بشری وجود داشتهاند همراه با آنها بوده است: از ایران باستان تا روم باستان، از امپراتوریهای استعماری تا امپراتوری شوروی پیشین.
اما آنچه گفتیم به آن معنا نیست که ما در حال حاضر با چنین خطراتی روبهرو هستیم. منظور ما، این است که برخورداری از پیشینه تمدنی ایرانی و اسلامی با عمری بیش از شش هزار سال، اگر آن را به صورت مناسب مدیریت کنیم یک ضمانت برای جلوگیری از مصیبتهای آتی است؛ اما همین اقبال بزرگ و میراث ارزشمند اگر با سوء مدیریت و بلاهت فردی یا عمومی همراه شود، میتواند ما را به بدترین موقعیتهای غیر قابل تصور بکشاند. چنین بلاهتی را امروز میتوان در پدیده نوکیسگی دید: پول ارزان و فاسد و ارزش یافتن خودنماییهای اجتماعی با اتکا بر آن و کنار گذاشتن ارزشهای معنوی و ایمان و اخلاق، نمونههایی آشکار از چنین بلاهتهایی هستند: ارزشهایی که هزاران سال است این تمدن را حفظ کردهاند و اگر قرار بود به جای شرح همه آنها فقط چند کلمه میگفتیم، این کلمات شاید بسنده میکردند: ادب، شرف، زحمت، ساده زیستن، دوری از تجملات، عشق به زندگی و به انسانیت و کار و خلاقیت؛ واژگانی که سرتاسر متون مقدس، ادبیات باستانی و کلاسیک ما را به خود اختصاص داده است و اگر تجربه زیستی مردم این سرزمین را نیز تا پیش از پیدا شدن نفت و منابع انرژی از خاطر بگذرانیم باز هم به آنها میرسیم.
سزاوار نیست سرزمینی که زادگاه و جایگاه شکوفایی فکری فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی و خیام و… بوده و باید نگهدارنده و نماینده ارزشهایی باشد که در آثار آنها موج میزند، امروز خود را در سطحی ببیند که آرمان حتی بخشی از مردم آن، رسیدن به زندگی آرمانیِ گاوچرانان و ششلولبندان ِ غرب وحشی و صحراهای خشک و ادبیات جاهلمنشانه امریکایی باشد که گمان کنند الگوی زندگی مصرفگرایی که سرمایهداری غرب در جهان پایهریزی کرد و فسادش امروز سراسر جهان را گرفته است، میتواند برای ما الگویی برای زندگی و بهخصوص خوشبختی باشد. فساد و نوکیسگی امروز مثل بلاهایی به جان مردم ما افتادهاند. برخی از مردم ما روزها کارشان در خانه و محل کار، کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن از این و آن و معاملهگری و دلالیهای سودجویانه برای رسیدن هر چه زودتر به نوکیسگی است که برایشان هم وسیلهای است برای رسیدن به آرمان زندگیشان که خود باز هم نوکیسگی است؛ همانهایی که اگر روزهایشان را به این ترتیب میگذرانند، شبهایشان هم به تماشای سریالهای ترکی میگذرد که همین مدل از زندگی را در پستترین شخصیتهای قابل تصور به تصویر میکشد. بدون شک در چنین وضعیتی در این میان نباید به دنبال یک مقصر گشت، مقصر همه هستند و هیچکس نیست؛ مساله در تن دادن به بیمسوولیتترین راهکارها در برابر بزرگترین سختیهاست. جهان امروز جایی و زمانی بسیار مشکل برای زندگی کردن است؛ اما شک نکنیم که این سختی هرگز به سختی صحرای سوزان و کویری نبوده که همواره در قلب سرزمین ما قرار داشته است، اما مردمانمان توانستهاند در حاشیه آن زندگی را زنده نگه دارند؛ شک نکنیم که حافظ و سعدی و مولوی در شرایطی که ایران عرصه یورش بیرحمانه حملات بیگانگان بود که همه این پهنه را به خاک و خون میکشیدند، زیباترین ارزشهای ادبی را برای همه انسانیت آفریدند. اینها شاید هشدارهایی باشد که پرتگاه پیشرویمان را بهتر به ما نشان دهد؛ پرتگاهی که نوکیسگی و خودنمایی اجتماعی و پول به مثابه تنها معیار همه ارزشها، نه به مثابه یک کشتارگاه به ما نشان میدهند بلکه با همه ابزارهای ممکن سعی میکنند از آن سراب یک «موفقیت بزرگ» در زندگی را بسازند.