سومین نشست از مجموعه نشستهای «علم در خدمت مهاجران افغانستان» به همت انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و با همکاری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، پژوهشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، انجمن دیاران و انجمن علمی سیاستگذاری عمومی دانشگاه علامه طباطبایی، در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ به صورت مجازی برگزار شد.
در این نشست دکتر میرویس بلخی وزیر سابق آموزش و پرورش افغانستان، دکتر غلامرضا کریمی مشاور و دستیار اجرایی وزیر آموزش و پرورش ایران و آقای محمدمهدی دهدار، پژوهشگر سیاستگذاری مهاجرت در انجمن دیاران، با تأکید بر مسئله آموزش در دوران مدرسه به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ابتدای نشست دکتر میرویس بلخی در رابطه با نقش جمهوری اسلامی ایران در توسعۀ نظام آموزش و پرورش افغانستان گفت: «در دورهای که من به عنوان وزیر معارف (آموزش و پرورش) افغانستان متصدی نظام تعلیمی کشور بودم، طرح دهۀ معارف را برنامهریزی کردم که یک دورۀ گذار ۱۰ سالۀ پس از جنگ را در بر میگرفت. ما در این طرح تصمیم داشتیم براساس واقعیتهای عینی حوزۀ تمدنی که در آن زندگی میکنیم، شاخصهای آموزش و پرورش کشورهای منطقۀ پیرامون خودمان را مطالعه کنیم و با بومی سازی این مدلها، یک نظام آموزشی پویا و معیاری را برای فرزندان افغانستان ارائه کنیم.
زمانی که ما طرح دهۀ معارف و اصلاحات گسترده و زیربنایی را در افغانستان آغاز کردیم، متوجه شدیم که هر زمان هر یک از وزرای معارف افغانستان بر اصلاحات نظام آموزش و پرورش تصمیم داشتند، مدل کشورهایی مانند آلمان، آمریکا، اسکاندیناوی و به طور کلی کشورهای غربی را به عنوان مدلهای طراز اول در صدر برنامههای خودشان قرار دادند که همین مسئله باعث شده بود نظام آموزشی افغانستان بر پایۀ مدل و نمادهای بیرونی و به خصوص غربی استوار باشد.
من پس از مدتی مطالعه متوجه شدم که به دلیل عدم سنخیت و سازگاری این مدلها با اوضاع افغانستان، نمیتوانیم آنها را با نظام آموزشی خود تطبیق دهیم. بنابراین کشورهای منطقۀ خودمان و چند کشور اسلامی را بررسی کردیم و شاخصهای برجستهای را که هر کدام از این کشورها برای کمک به نظام آموزشی افغانستان داشتند یادداشت کردیم. یکی از مدلهای بسیار خوبی که در صدر برنامههای من قرار داشت، مدل آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران بود زیرا شاهد تکامل و پیشرفت این نظام آموزشی بعد از جنگ هشت ساله با عراق بودم.»
وی با بیان اینکه همکاری جمهوری اسلامی ایران با وزرات معارف افغانستان وابسته به هیچ نظام و حکومتی در افغانستان نیست و به صورت کلی نظام آموزش و پرورش این کشور وابسته به مردم است و با اشتراک نظر در شاخصها در هر شرایطی امکان همکاری بین دو کشور وجود دارد اعلام کرد: «در افغانستان حدود ۱۲ میلیون نفر از سواد کافی برخوردار نیستند و ۴۰ سال جنگهای یکنواخت باعث شده است که این کشور در سطح جهانی گاهی کشور اول، گاهی کشور دوم و در نهایت از جمله سه کشوری باشد که بیشترین آمار کم سواد را دارد. به همین دلیل زمانی که گزارش برنامههای نهضت سواد آموزی در ایران را مطالعه میکردیم به این نتیجه رسیدیم که ایران در بحث نهضت سواد آموزی نسبت به بسیاری از کشورهایی که ما به عنوان الگو در نظر داشتیم موفقتر است و بهتر از هر کشور دیگری در منطقه میتواند به وزارت معارف افغانستان کمک کند.»
بلخی با اشاره به نقش شورای والدین (انجمن اولیا و مربیان) در کیفیت آموزشی مدارس گفت: «سبک آموزشی مدارس در افغانستان از گذشته به گونهای بوده است که مکتب با والدین تماس ندارد و پدران و مادران در طول دوران آموزشی فرزند خود تنها یک بار برای ثبت نام او به مکتب میآیند و تا 12 سال بعد، دیگر هیچگاه برای پرسیدن مشکلات فرزند خود به مکتب مراجعه نمیکنند. متأسفانه این فرهنگ در افغانستان جا نیفتاده است که چگونه خانه میتواند ادامۀ مکتب باشد. ما در طرح دهۀ معارف این برنامه را در دست اجرا داشتیم که چطور میتوان یک ارتباط لازم و ملزوم بین خانه و مکتب ایجاد کرد تا از طریق تماس مستمر مکتب با والدین، بخشی از مسائل کیفی تعلیم و تربیت حل شود.»
وزیر سابق آموزش و پرورش افغانستان در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع اطفال خارج از مکتب اشاره و تصریح کرد: «طبق آماری که در سال ۱۳۹۸ با همکاری یونیسف در افغانستان تهیه کردیم، حدود ۳.۷ میلیون نفر طفل بیرون از مکتب داشتیم. این اطفال در سن مکتب بودند اما به دلایل امنیتی، اقتصادی و فرهنگی از مکتب بیرون مانده بودند. این آمار هر روز بیشتر میشد و اکنون نیز به دلیل ممنوعیت تعلیمات دختران مضاعف شده است. در آن زمان هم ۷۰ درصد اطفال بیرون از مکتب را دختران تشکیل میدادند که این یک معضل بسیار بزرگ بود. اما در ایران آمار اطفال بیرون از مکتب نسبت به کشورهای دیگر به مراتب کمتر است.»
وی با مهم و ضروری خواندن موضوع تعلیمات دختران افزود: «طبق مطالعاتی که در گذشته انجام دادیم، بسیاری از خانوادههای روستایی افغانستان به لحاظ فرهنگی حاضر نبودند دخترانشان را به مدرسه بفرستند و باورشان این بود که هدف مکتب غربی سازی یا غیر دینی سازی است. بنابراین حتی اگر مدارس را دم در خانههای روستایی بنا میکردیم باز هم این افراد حاضر نبودند به مکتب بیایند. اکنون متأسفانه وضعیت بدتر شده است و دختران بالای ۶ سال اجازه رفتن به مکتب را ندارند. این در حالی است که رهبران جمهوری اسلامی ایران، بر اساس حکم الهی و هدایتهای پیامبر (ص)، تعلیم و تعلّم را برای دختران و پسران واجب میدانند و در این کشور مدارس دخترانه حتی در شرایط جنگ هم تعطیل نبودند.»
غلبۀ رویکرد فرهنگی در سیاستهای پذیرش مهاجران، عامل افزایش کودکان شاغل به تحصیل در کشور
در بخش بعدی نشست دکتر غلامرضا کریمی با بیان اینکه ایران ششمین کشور مهاجر پذیر جهان است اظهار کرد: «به دلیل موقعیت جغرافیایی ایران و بحرانهای منطقه، موضوع مهاجر پذیری یک پدیده اجتناب ناپذیر است و ما نه تنها از افغانستان، بلکه در مقاطعی از کشور عراق هم تعداد زیادی پناهنده داشتیم. در حال حاضر حدود یک میلیون نفر از اتباع افغانستان به صورت قانونی در داخل ایران هستند و کارت آمایش یا ویزای رسمی دارند. همچنین حدود دو و نیم میلیون نفر از اتباع مهاجر افغانستان فاقد مجوز هستند که تعدادشان نیز در حال افزایش است.»
وی با اشاره به وجود دو رویکرد امنیتی و فرهنگی- اجتماعی نسبت به مهاجران در کشور تصریح کرد: «دیدگاه امنیتی که درون برخی از وزارتخانهها و سازمانهای کشور وجود داشت بر این مبنا بود که باید سختگیریهایی در حوزههای مختلف صورت گیرد تا میزان ورود اتباع خارجی به کشور کم شود. در مقابل رویکرد فرهنگی- اجتماعی بر این مبنا بود که باید به بحران کشورهایی مانند افغانستان به عنوان یک مسئله فرهنگی نگاه شود و تلاشهای لازم برای ایجاد بستر آموزش کودکان افغانستانی تا زمانی که در ایران هستند فراهم شود و هر زمان که نهادهای امنیتی تصمیم گرفتند که این افراد از کشور خارج شوند یا شرایط در داخل افغانستان برای بازگشت آنها به کشورشان مهیا شد، بتوانند بازگردنند. در نهایت با نگاه امت محور مسئولین ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران به جهان اسلام، به ویژه درمورد افغانستان که حوزۀ تمدنی مشترک است، همواره رویکرد فرهنگی غلبه پیدا کرده است.»
وی ادامه داد: «همانگونه که اقای بلخی اشاره کردند، به دلیل اینکه حق آموزش در دین اسلام کاملاً به رسمیت شناخته شده است، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی موضوع آموزش کودکان را نه به عنوان یک تکلیف اجتماعی بلکه به عنوان تکلیف دینی در نظر گرفتیم و تلاش کردیم زمینۀ آموزش را برای همه فراهم کنیم. اعتقاد ما بر این است که همۀ کودکان باید سواد، مهارتهای اجتماعی و دانش پایه داشته باشند تا در جریان حوادث زندگی خودشان از آن استفاده کنند و در عین حال در کلیۀ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت مؤثر داشته باشند. اگر کودکان به خوبی آموزش ببینند، جریانات افراط گرا و خشونت گرا به شدت کاهش پیدا میکنند زیرا سواد، ابزاری در خدمت تقویت فکر و اندیشه انسان است و روحیۀ افراد را مسالمت آمیز میکند.»
مشاور وزیر آموزش و پرورش ایران دربارۀ اقدامات انجام گرفته در زمینۀ ایجاد دسترسی مهاجران به آموزش توضیح داد: «از بین مدلهایی که در دنیا برای آموزش پناهندگان و آوارگان وجود دارد، ما مدل ادغام آموزشی پناهندگان در نظام آموزشی رسمی کشور را اجرا کردیم. بعضی از کشورها اجازه ورود پناهندگان به داخل شهرها را نمیدهند و درون کمپها برای آنها مدرسه میسازند تا ظرفیت افراد را مورد بررسی قرار دهند و متناسب با نیازهای کشورشان کسانی که از توانمندهای ویژهای برخوردار هستند را بپذیرند. ما نیز در اوایل دهۀ ۷۰ و ۸۰ چنین اردوگاههایی در ایران داشتیم اما این سیستم را پیگیری نکردیم و اردوگاهها برچیده شدند. در حال حاضر از حدود ۵۲۰ هزار نفر دانش آموز اتباع خارجی در ایران، ۴۹۰ هزار نفر از آنها اتباع افغانستانی هستند که در ۲۸ هزار مدرسۀ کشور در حال تحصیل اند. یعنی هر دانش آموز به مدرسۀ نزدیک محل اقامت خود مراجعه کرده و در همان مدرسه ثبت نام میکند و در کنار دانش آموزان ایرانی درس میخواند. البته در این زمینه چالشهای چند فرهنگی بین اتباع وجود دارد که سعی کردیم با برگزاری دورههای آموزش ضمن خدمت معلمان در ابتدای خدمت، آموزش خانوادهها و کارشناسانی که به صورت مستقیم با دانش آموزان خارجی در تماس هستند این مشکلات را کم کنیم.»
وی ادامه داد: «بر اساس اصل ۳۰ قانون اساسی کشور، آموزش باید برای همۀ کودکان رایگان باشد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) بر این مسئله تأکید کردند و بنابراین نهضت عظیم مدرسهسازی به راه افتاد. ما در حال حاضر حدود ۴۰ هزار مدرسه با تعداد زیر ۲۰ نفر دانش آموز داریم، چرا که میخواستیم حتی یک نفر هم بیسواد باقی نماند. البته ارائه آموزش رایگان در مدارس دولتی، همواره با چالشهایی در مسئله کیفیت آموزشی همراه است زیرا آموزشهای با کیفیت بسیار پر هزینه هستند. همچنین در زمینۀ نهضت سواد آموزی و آموزش بزرگسالان، اتباع افغانستانی بیسوادی را که علاقهمند به سواد آموزی بودند تحت پوشش قرار دادیم و در طول سه دهۀ گذشته حدود سه میلیون نفر سواد آموز بزرگسال از اتباع افغانستان داشتیم.»
وی افزود: «ما برای دو گروه از افراد متمایز به لحاظ استعداد یادگیری، دو سازمان آموزش و پرورش استثنایی و سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان را ایجاد کردیم. کودکانی که معلولیتهای مختلفی دارند در مدارس استثنایی مشغول به تحصیل هستند و کودکان استعداد درخشان در مدارس خاص خود درس میخوانند. همچنین تمام دانش آموزان طیف میانه در مدارس دولتی و غیردولتی مشغول به تحصیل هستند.»
کریمی با اشاره به روند افزایشی تعداد دانش آموزان افغانستانی در ایران گفت: «با دستور مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۴ که فرمودند: «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرانی که به صورت غیرقانونی و بدون مدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل باز بمانند و همه آنها باید در مدارس ایرانی ثبت نام شوند» تحول بزرگی در وضعیت آموزش این دانش آموزان ایجاد شد و هیئت دولت در سال ۱۳۹۵ همه دانش آموزان افغانستانی شاغل به تحصیل در مدارس دولتی را از پرداخت شهریه معاف کرد. به همین دلیل تعداد کل دانش آموزان افغانستانی از حدود ۳۰۰ هزار نفر به نزدیک ۵۰۰ هزار نفر رسید. درواقع با اتخاذ رویکرد فرهنگی-اجتماعی در درون حاکمیت، مشوقی برای ورود اتباع بیشتر به کشور در نظر گرفته شد.
وی افزود: «ما هر سال براساس چارچوب وزارت کشور برای اتباع فاقد مدرک کارت حمایت تحصیلی صادر میکنیم. اما در این زمینه چالشهایی نیز وجود دارد. به طور مثال در سال گذشته از تعداد ۲۰۰ هزار برگه حمایت تحصیلی صادر شده، ۱۳۰ هزار نفر به مدرسه مراجعه کردند.»
مشاور وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه ما در نظام آموزشی کشور هیچگونه تبعیض جنسیتی را قبول نداریم تأکید کرد: «تعداد معلمین زن ایران بسیار بیشتر از تعداد معلمین مرد است. همچنین 60 درصد شرکت کنندگان کنکور دختر هستند که این نشان میدهد تعداد زنان تحصیل کرده بیشتر شده است. ما همین روند را برای دانش آموزان اتباع هم در نظر گرفتیم، به طوری که تعداد دختران و پسران به هم نزدیک شده است و از تعداد ۴۷۳ هزار نفر دانش آموز، ۵۲ درصد آنها پسر و ۴۸ درصد دختر هستند. درواقع آن تفاوتی که به لحاظ آموزشی در افغانستان هست، در ایران وجود ندارد و دختران افغانستانی در ایران وارد سیستم مدرسه شدند.»
وی ادامه داد: «۷۱ درصد این دانش آموزان در مقطع ابتدایی، ۱۹ درصد در مقطع متوسطه اول و ۹ درصد در مقطع متوسطه دوم مشغول تحصیل هستند. در ایران هیچ محدودیتی برای تحصیل دانش آموزان افغانستانی در مقاطع بالاتر وجود ندارد اما بعضی از خانوادههای افغانستانی ممکن است به دلیل مسائل فرهنگی اجازه ندهند که دخترانشان به دبیرستان بروند و پسرها هم به دلیل اینکه شغل پیدا میکنند تحصیل را رها میکنند.»
کریمی رشد دانش آموزان فاقد مدرک هویتی، تراکم زیاد اتباع افغانستانی در حاشیۀ شهرهای بزرگ، کار کودکان و مشکل تأمین هزینۀ مایحتاج تحصیلی و کتابهای درسی را از جمله چالشهای آموزش کودکان مهاجر برشمرد و افزود: «۶۰ درصد هزینههای دولت ترکیه برای آموزش پناهندگان سوری توسط کمیساریای عالی پناهندگان (UNHCR) و نهادهای بینالمللی اتحادیه اروپا تأمین میشد. کشور ما علی رغم اینکه در وضعیت تحریم قرار دارد اما کمترین حمایتهای بینالمللی را دریافت میکند. به طور مثال از ۳۰۰ میلیون دلاری که برای دانش آموزان اتباع خارجی هزینه میکنیم، حدود ۴ تا ۵ میلیون دلار توسط مجامع بینالمللی به ما کمک میشود. ما حتی به NGO های بینالمللی اعلام کردیم که لازم نیست به وزرات آموزش و پرورش ایران کمک کنید اما در عوض مایحتاج تحصیلی دانش آموزان اتباع را تأمین کنید تا آنها بتوانند از آموزش بهرهمند شوند. درواقع تمام تلاش دولت و حاکمیت بر این است که هیچ دانش آموز لازمالتعلیمی از اتباع افغانستان از تحصیل در ایران محروم نشود.»
استفاده از ظرفیتهای سازمانهای مردم نهاد برای جبران محدودیتهای ساختاری آموزش و پرورش
در ادامه نشست محمدمهدی دهدار با بیان اینکه میزان ثبت نام و میزان دسترسی به تحصیل کودکان مهاجر تابعی از سیاستهای نظام سیاسی است گفت: «در دهۀ ۸۰ زمانی که روی سیاست بازگشت تأکید شد، میزان ثبت نام مهاجرین به کمترین حد خود یعنی ۸۴ هزار نفر در ۳۰ سال اخیر رسید. اما بعد از سال ۱۳۸۵ با تغییر سیاستی که صورت گرفت همواره شاهد روند صعودی در تعداد دانش آموزان مهاجر بودیم. شاخص دسترسی به تحصیل کودکان مهاجر نیز در دهههای اخیر همواره روند افزایشی داشته است. اگر فاصلۀ سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ را در نظر بگیریم، در سال ۱۳۷۵ فقط ۴۹ درصد از کودکان زیر ۱۸ سال مهاجر در مدارس ایران مشغول به تحصیل بودند، در حالی که این میزان به ۶۹ درصد در سال ۱۳۹۵ رسیده است.»
وی با تأکید بر نقش وضعیت اقتصادی در دسترسی کودکان مهاجر به تحصیل اظهار کرد: «مهاجران از یک طرف به واسطۀ مهاجر بودن از حقوقی محروم اند و از طرف دیگر به دلیل محرومیت و فقر دچار حاشینه نشینی هستند و نوعی محرومیت مضاعف را تجربه میکنند. این محرومیت ابعاد مختلفی دارد که به طور مستقیم میتواند دسترسی به تحصیل و کیفیت آن را متأثر کند. به طور مثال خانوادههای افغانستانی ممکن است از بین چند فرزند خود یک فرزند را به مدرسه بفرستند و اگر فرزند پسر و دختر داشته باشند، تنها فرزند پسر را روانۀ مدرسه کنند. این محرومیت گاهی در حدی است که این خانوادهها حتی توانایی تأمین نوشت افزار و وسایل آموزشی کودکان را هم ندارند و نمود دیگر آن کاهش دسترسی به تحصیل در مقطع دوم متوسطه به دلیل ورود به بازار کار است.
از حدود ۵۰۰ هزار دانش آموز مهاجر مشغول به تحصیل در ایران، حدود 120 هزار نفر (24 درصد) از آنها در شهرستانهای استان تهران و مناطق حاشیهای ساکن هستند که از نظر سرانه و امکانات آموزشی نسبت به سایر نقاط محروم ترند.»
او ادامه داد: «در بین اقشار محروم جامعه، کودکان کار محرومترین محرومان هستند. وزیر کشور در مهر ماه سال ۹۸ اعلام کرد «۸۶ درصد کودکان کار خیابانی در ایران افغانستانی هستند» که این مسئله نشان دهندۀ محرومیت هم از جنبۀ اقتصادی و هم از جنبۀ اجتماعی است و موجب بازماندگی کودکان از تحصیل میشود.»
دهدار در بخش دیگری از سخنان خود به تشریح ابعاد اجتماعی تحصیل کودکان مهاجر پرداخت و گفت: «وضعیت تحصیل کودکان مهاجر در ایران به شدت به وضعیت اقامت آنها بستگی دارد. بسیاری از این افراد نمیدانند که سال بعد قرار است کجا باشند. ما میزبان جمعیت میلیونی مهاجران هستیم اما بسیاری از آنها پس از گذشت چندین دهه هنوز نتوانستند وضعیت با ثباتی پیدا کنند. دانش آموزان افغانستانی نمیدانند که در بازار کار ایران چه آیندهای دارند و اگر وارد دانشگاه شوند چقدر امکان پیشرفت دارند.»
وی با اشاره به نتایج پیمایش سال ۹۸ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در مورد نگرش شهروندان تهرانی نسبت به مهاجران افغانستان ادامه داد: «۴۳ درصد از مردم تهران معتقدند که اتباع افغانستانی حق ندارند در تهران زندگی کنند، ۴۴ درصد معتقدند که بهتر است در محلات جدایی در تهران باشند و ۴۰ درصد اعتقاد دارند که آنها باید در مدارس خاص خودشان درس بخوانند.» این مسئله نشان دهندۀ نوعی طرد سنگین اجتماعی است که به شدت در روحیه و انگیزۀ کودکانی که در کنار دوستان ایرانی خود درس میخوانند و درکی از مسائل نژادی ندارند تأثیر گذار است. این کودکان از یک طرف محرومیت و فشارهای اقتصادی و از طرف دیگر فشارهای اجتماعی زیادی را تحمل میکنند. بنابراین به نظر میرسد در کنار فعالیتهایی که منجر به افزایش آمار دسترسی کودکان مهاجر به آموزش شده است، باید اقداماتی در زمینۀ آموزش والدین دانش آموزان و پرسنل آموزشی، مخصوصاً در مناطقی که دانش آموزان خارجی بیشتری حضور دارند، صورت بگیرد تا به این مسئله به چشم یک پدیدۀ عجیب و غریب نگاه نشود.»
دهدار در پایان بیان کرد: «ظرفیتهای مردمی بلا استفادۀ زیادی وجود دارند که میتوانند محدودیتهای ساختاری آموزش را پوشش دهند. ما هنوز نتوانستیم یک سیستم یکپارچه طراحی کنیم تا خیریهها و سازمانهای مردم نهاد در کنار آموزش و پرورش و سایر نهادها بتوانند به صورت سیستماتیک در امر آموزش کمک کنند و کاستیهای موجود را جبران کنند. البته تجربههایی مانند مدارس “صبح رویش” وجود دارد که بعضی از خلأها را پر کردند و محرومیتهای کودکان را پوشش دادند. اما هنوز به فعالیتهای بسیار بیشتری از جانب سازمانهای مردم نهاد و خیریهها نیاز است تا وارد این عرصه شوند و کمک حال آموزش و پرورش باشند.»