یادداشت: انوشه میرمجلسی، دبیر گروه مطالعات سینمایی انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات
۲۲ مهر ۱۴۰۴، روزنامه پیام ما
نام «ناصر تقوایی»، فیلمساز جریانساز و اندیشمند موج نوی سینمای ایران، با روایتهای متفاوتی گره خورده است. اما شاید هیچ روایت و گزارهای بهاندازه «خانهنشینی» او در دهههای اخیر حاوی پیچیدگی و دلالتهای عمیق نباشد. این رخداد، صرفاً یک کنارهگیری شخصی یا تصمیمی هنری نیست، بلکه از منظر جامعهشناسی فرهنگ و هنر، پرتو تازهای بر رابطه کنشگرانه و اغلب پرتنش میان هنرمند، سازوکارهای قدرت، ساختارهای فرهنگی جامعه و حتی تماشاچیان میافکند.
از نگاه بوردیو، جامعه شامل مجموعهای از میدانها است؛ میدانهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که هر یک قواعد و سرمایههای خاص خود را دارند. هنرمندان در میدان فرهنگی، با قدرتهای نهادی متعددی همچون دولت، نهادهای رسانهای، سرمایهگذاران و چارچوبهای قانونگذار در کشاکشی همیشگی هستند؛ کشاکشی بر سر مشروعیت و درک زیباییشناسی آثار هنری. ناصر تقوایی در میدان فرهنگی یکی از مبارزترین فیلمسازان ایران بود.
تقوایی نمونه درخشانی از یک فیلمساز مؤلف و مستقل است؛ کسی که سینما را بهعنوان ابزاری برای توجهبخشی میدانست و فیلمهایش مملو است از خوانشهای جامعهشناختی؛ همان چیزی که سالهاست سینمای ایران فراموشش کرده است. ناصر تقوایی چه در مستندها و چه در آثار داستانی، همواره نگاه هنرمندانهای به روابط میان لایههای اجتماعی داشته است. در مستندها این توجه بهشکل پررنگی بر روابط انسانی و آیینها متمرکز بود و در آثار داستانی، تضادها و تعارضهای جامعه را به تصویر میکشید.
از «آرامش در حضور دیگران» و «داییجان ناپلئون» تا «ناخدا خورشید» و «کاغذ بیخط»؛ همگی راوی تضادهای میان گفتمان رسمی و گفتمان جاری جامعه است. آثار او با رویکردی رئالیستی، لایههای پنهان اجتماع را بدون پردهپوشی به تصویر میکشید. این موضوع گاه خود سببساز اختلاف در همان میدانهای فرهنگی شده است که پیشتر ذکرش رفت. نتیجه این کشمکشها در یک ساختار متمرکز قدرت که کنترل فرهنگی و ایدئولوژیک بر هنر حرف اول را میزند، تقوایی را به سکوت واداشت؛ سکوتی معنادار.
سکوت و خانهنشینی تقوایی نشانه شکست سیستم فرهنگی است. پدیدهای نگرانکننده و البته تکرارشونده که اغلب نخبگان فکری و هنری پس از دورهای کوتاه از شکوفایی و تولید آثار ماندگار، به اشکال گوناگون به حاشیه رانده میشوند. این فرایند که میتوان آن را نوعی «فرسایش نمادین» دانست، ریشههای متعددی دارد: فقدان نهادهای حمایتی پایدار و کمبود مؤسسات مستقل و نیرومند و ترجیح وفاداری بر خلاقیت؛ نکتهای که درباره تقوایی بهخوبی ملموس بود.
در چنین فضایی «انزوا» و «خانهنشینی» دیگر نمادی از تسلیم یا شکست نیست، بلکه شکلی اصیل از مقاومت است. مقاومتی که اصالت هنر را فدای دیده شدن به هر قیمت نمیکند. خانهنشینی تقوایی تلفیقی است از «طرد ساختاری هنرمند منتقد» از سوی نظام فرهنگی مسلط، «شکست نهادهای فرهنگی» در ایجاد زیرساخت و حمایت از خلاقیت مستقل و درنهایت، «واکنش اخلاقی و خودخواسته هنرمند» در برابر اصرار به سازش با وضعیت موجود و هراس از ابتذال.
تقوایی نه بازنشسته شد و نه لزوماً خاموشش کردند. بلکه میدان او برای فعالیت مستقل، رفتهرفته تنگ شد. تقوایی در سکوت چندینساله، رساتر از هر اثر ساختهشدهای سخن گفت: «گاه برای باقی ماندن باید رفت و نساخت.» در جهان او، سکوت شرافتمندانه، پرهیاهوترین اثر هنرمند است.