در دوازدهمین «نشست انسجام اجتماعی پیرامون عنصر مقاومتساز قدرت معنایی ایران در دورههای تاریخی» سخنان مقصود فراستخواه استاد دانشگاه و صاحب نظریه «کنشگری مرزی» قابل تامل بود. او پرسید: «آیا در این دههها، امکان نقد واقعی قدرت فراهم بوده است؟» و خود پاسخ داد که بسیاری از اوقات، این امکان محدود بوده و چنین محدودیتی، گفتمان عمومی را تضعیف میکند. بهعنوان کسی که دغدغه انسجام ملی دارد، این حرف را عمیقاً درک میکنم. چون هرگاه نقد از بین برود، فرصتی برای اصلاح مسالمتآمیز از دست میرود. این جامعهشناس در ادامه به تقابل دو معنای اصلی از «ایران»در فضای گفتمانی کشور پرداخت. وی معتقد است در واکاوی یک معنا، ایران با جهان، همسایه و حتی بخشی از مردم خود ناسازگار است و به ستیز میپردازد. معنای دوم «جهانداری» است که این معنا، ریشه در «پیشینه تمدنی و تاریخی» ایران دارد. معنایی فرهنگی که همواره در «داد و ستد و گفتوگو» با دیگر تمدنها توسعه یافته و بارور شده است. این معنا «چندجانبهگرا»، صلحآمیز و خواهان زیست مسالمتآمیز با خود، همسایه و جهان است.
فراستخواه معنای دوم را «بازتاب تکامل مغز اجتماعی ایران» در دهههای اخیر دانست که از تغییرات جمعیتی، ظهور زنان، جوانان و طبقات متوسط شهری جدید و حیات مدنی ایرانی برخاسته است.در پاسخ به چرایی مهم بودن قدرت معنایی ایران، فراستخواه معتقد است ایران بیش از آنکه دولت-کشور باشد، یک ایده تمدنی و فرهنگی است و در این زایش قلمرو قدرت، هندسه امر سیاسی در جهان، تغییر یافته است. عناصر تشکیل دهنده قلمرو قدرت، پس از ثروت که مورد تاکید کارل مارکس بوده است، تکنولوژی، رسانه و پساحقیقت و عنصر چهارم معرفت است. درحال حاضر هر چهار منبع قدرت و شرارت را اسرائیل با خود دارد. سرمایه، تکنولوژی و امپراتوری رسانه و معناهای هژمونیک از نیل تا فرات و …. باید تدبیری اندیشید تا زیرپای قدرت ایران خالی نشود. پایداری در ثروت، تکنولوژی پایداری و رسانه هایی که صدای مختلف را منعکس کنند و مرجعیت رسانه ای داشته باشند و معنا به صورت اجتماعی ساخته میشود، از بالا و دستوری معنا ساخته نمیشود.