✍️ دکتر هادی خانیکی
با ضعف و ناتوانی هم چون نسیم خوش باش بیماری اندرین ره خوش تر ز تندرستی
حافظ
1) برای رصد وضعیت کنونی بیماریم باید منتظر نتیجه پت اسکن (توموگرافی انتشار پوزیترون) می ماندم تا ردیاب های هسته ای نشان دهند که چه اتفاقاتی در بدن در حال وقوع است و آیا غدد سرطانی بعد از عمل و شیمی درمانی باز هم منتشر شده یا بازگشته اند یا نه؟ سرانجام نتیجه مثبت آمد و نشان داد که خوشبختانه فرآیند درمان تاکنون ثمربخش بوده است. باید شکرگزار خداوند بود که در همنشینی با سرطان، جهانی پر از امید و ایستادگی آفرید و قدر نقش پزشکان دانشمند و چیره دست، خانواده همدل و همراه و دوستان همدرد و هم اندیش را در تکوین این روند درمانی به جد دید و دریافت نمی توان در بیماری به غرقاب «ترس از مرگ» افتاد و از دشت های وسیعی که در امتداد رود خروشان «امید به زندگی است» غافل ماند. رصد بیماری و سنجش گام به گام مراحل درمان قطعا ضروری و لازم است، اما بالاتر از آن باید برای رصد سلامت و سنجش لحظه به لحظه زندگی به نشانگرهای موثرتر روی آورد. آنجا که بیمار حس کند هنوز دست هایی برای زنده ماندنش به دعا بلند است و خود نیز می تواند تکاپویی هر چند خرد برای جامعه اش داشته باشد، سلامت افق می گشاید.
2) بازگشت «کنشگر» را می توان به عنوان استعاره مشترکی برای عبور از دو دنیای «بیماری تن» و «گسیختگی جامعه» به کار گرفت. دست و پنجه با بیماری های سخت نرم کردن و تن به فرسایش و زوال اجتماع ندادن، نیازمند کوشش های مجدانه و متکی بر باور به گسترش پذیری جهان درون و بیرون است. بازگشت کنشگر پاسخی به ضرورت رد انفعال و تماشاگری صرف است، هر چند چگونگی آن خود موضع پیچیده و مناقشه برانگیزی است.
3) «بازگشت کنشگر» که نظریه اجتماعی آلن تورن برای تبیین جامعه پساچیستی است، ابعاد مهم و گسترده ای دارد.
آلن تورن، جامعه شناس برجسته فرانسوی روز جمعه 19 خرداد در نود و هشت سالگی درگذشت و من که معمولا در آمد و شد میان جهان پساسرطانی خود و جهان های پساکنونی دیگرم، این رهیافت او را مفید برای ساختن پلی میان دنیای معرفت فردی و کنش جمعی دیدم. به گفته تورن «بازگشت کنشگر در تمامی سطوح زندگی اجتماعی رخ می دهد… سوژه نوین بیش از آنکه بر پایه تسلط بر جهان و تغییر آن تعریف شود، بر پایه توان فاصله گذاری میان خودش و ظرفیت تسلطش بر جهان و ساز و برگ ها و گفتمان های مرتبط با آن تعریف می شود… سوژه سرشار از تمنای ملاقات با آن دیگری است که او را در مقام سوژه به رسمیت می شناسد. سوژه را در مبارزه با توتالیتاریسم و شکنجه، در اعتراض به زبان بی روح و شبه عقلانی سیاست قدرت و در طرد تمامی تعلقات می توان دید.»
4) آلن تورن که بنا به داده های «شاخص ارجاعات در حوزه علوم اجتماعی» در میان بیست دانشمند زنده برتر جهان قرار دارد، متفکران صاحبنامی چون مانوئل کاستنر و فرانسوا دوبه از جمله شاگردان او به شمار می آیند، برای فهم جهان امروز نظریه ها و رهیافت های ارزنده ای دارد. به تعبیر دکتر سلمان صادقی زاده، مترجم پرکار و توانای آثار او «اندیشه های تورن نقشه کلانی از چرخش پارادایم های جهانی به دست می دهد که شاید بر مختصات کشورهای پیشرفته متمرکز است، اما می توان مختصات سایر کشورها را نیز در آن یافت.»… نظریه تورن به همان میزانی که نمایانگر وضعیتی جدید است، نمایانگر فردی جدید نیز هست، فردی که از رهگذر فردشدگی و سوژه شدگی تلاش می کند گذشته و حال خود را به هم پیوند بزند و از این رهگذر وجود خود را در آینده گسترش دهد.
5) رهاوردهای نظری تورن برای جامعه کنونی ایران و کنشگر ایرانی نیز درخور توجه است. «سوژه شخصی» چهره ای جدید است که ذیل «جهان جهانی شده» امروز در تحولات ایران امروز نیز با وضوح به چشم می آید. مترجم اثر ارزشمند «برابری و تفاوت» تورن که در پاسخ به این پرسش نگاشته شده است که آیا می توانیم با هم زندگی کنیم ملاحظه ای تامل برانگیز در این زمینه دارد: در ایران امروز، مطالبه حقوق فردی بیش از هر زمان دیگر شخصی شده و کمتر از هر زمان دیگر خود را با ایدئولوژی ها، مذاهب الزامات اجتماعی پیوند زده است. نشانه های این تحول به ویژه در مطالبات نسل های جدید و زنان دیده می شود. در افکار عمومی ایران امروز سیاست زندگی به سرعت جایگزین سیاست رهایی می شود و سرعت این جایگزینی تا حدی است که برخی به اشتباه افتاده و از آن به زوال سیاست و نهیلیسم پیشرونده یاد می کنند. آنچه ما از آن به شکاف نسلی یاد می کنیم و گاهی با دیده سرزنش بدان می نگریم، در مواردی ناشی از ناتوانی درک منطق رفتاری نسل های جدید است یا چیزی که همواره برای نسل های قدیمی دشوار بوده است. آلن تورن که در دوران اصلاحات به ایران هم آمده و پدیده مشارکت اجتماعی فعالانه زنان ایرانی را از نزدیک دیده و ستوده درباره مسائل اجتماعی ایران مستقیما نیز ورود داشته است. از جمله آنکه مساله جهانیان را معلول فراوانی و تنوع «منع ها» و نتیجتا سرگردانی در میان «مجازها» می داند و به همین سبب از سرزنش و ارجاع سرگردانی های نسلی به خود کنشگران جوان پرهیز دارد. پس ناروا نیست که برای تحقق «بازگشت کنشگر» در هر دو وجه بیماری و سلامت خود در جامعه به فهم «سیاست زندگی» و کنش در پارادایم هایی نو روی آوریم که در آنها انسان به هیچ وجه دست بسته و ناتوان نیست.