✍️ علی ربیعی (عضو هیات مدیره انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات)
ملال همواره به نوعی با انسان همراه بوده است. کی یرکگور با یک استعاره سازی می گوید: «خدایان ملول بودند، انسان را آفریدند. آدم از تنهایی ملول بود، بنابراین حوا را خلق کردند. از آن زمان ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتی که جمعیت رشد می کرد، ملال بیشتر می شد.» (لارس اسوندنس، فلسفه ملال، مترجم افشین خاکباز، فرهنگ نشر نو). به اعتقاد اسوندنس این پدیده که در دوران پیشامدرن به اشراف و طبقات خاص محدود بود، از دوران رمانتیسم به تدریج به یکی از ویژگی های انسان مدرن تبدیل شد. شواهد تاریخ اجتماعی نشان می دهد جوامع شرقی، دیرهنگام تر از جوامعی که انقلاب صنعتی و آثار آن را تجربه کرده اند، ملال را تجربه کرده و جامعه ای شادتر بوده اند. تجربه زندگی ایرانی نیز نشان می دهد که همه ما کودکی شادتری را تجربه می کردیم و حتی میانسالان گذشته ما بیش از امروز شاد بودند و اتفاقا یکی از خصوصیات .قابل تامل جامعه این سال های ایران نیز این است که بدون گذار از روند توسعه اجتماعی، اقتصادی عمیق و بدون دست یافتن به دستاوردهای مثبت مانند رفاه و آزادی، آثار منفی نه تنها مدرنیته بلکه پسامدرن را با خود تجربه می کند. از تغییرات ارزشی پسامدرنی گرفته تا ملالت زندگی ماشینی و صنعتی. این یادداشت قصد یک تبیین فلسفی از ملال به عنوان «معنای هستی نوین» را ندارد، بلکه می خواهد به تبیین آسیب شناسانه و نگران کننده از مساله ملال در ایران امروز بپردازد. از طرفی، تم امسال گزارش توسعه انسانی سال 22-2021 که اخیرا منتشر شده، چنین می گوید: عصر نااطمینانی، زندگی های بی قرار. این گزارش به ابعاد نااطمینانی در عصر امروز و پیچیدگی های آن در قالب نااطمینانی چند بعدی می پردازد. و به ابعاد مشکلات سلامت روانی ایجاد شده برای بشر اعم از تشدید نگرانی ها، استرس ها، افسردگی ها و اختلالات روانی پرداخته شده است و تکنولوژی به عنوان یک شمشیر دو لبه در توسعه مورد تحلیل قرار گرفته است. به اعتقاد من، جامعه ایران بنا بر علل و شرایط خاص خود، در سال های گذشته ناامنی روانی تامین یافته، زندگی با شادی و نشاط کمتری را تجربه کرده است.
جامعه ایران، پس از رخت برکشیدن هژمونی جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی و روانی و نگرانی به جا مانده از آن، مدام در حال تجربه فراز و نشیب هایی از امید، نشاط، ناامیدی و غم اجتماعی است؛ به طوری که در سال های اخیر، شرایطی پیش آمده که ملال و جست وجوی امید و شادی، بخشی از شیوه زندگی شده است. مدت هاست در این زمینه و با هدف فهم این روند، با افراد مختلف اعم از زن و مرد، نوجوان و بازنشسته و… به گفت وگو نشسته ام به طور تیتروار می توانم برشمارم: در این خصوص هیچ ادعای علمی عمیقی نداشته و معتقدم هر کدام از این موارد نیازمند بررسی های علمی جامعه شناختی و روان شناختی است.
1- نداشتن سیاست گذاری های معطوف به نشاط و شادی در جامعه، به طوری که در هیچ یک از سیاست گذاری های بالادستی برنامه ریزی های اجرایی آثاری از این نوع سیاست ها دیده نمی شود (این امر به اندازهای مهم است که مفهوم «توسعه به مثابه شادی» در ادبیات توسعه مطرح هست).
2- در سال های متمادی، صدا و سیما، کمتر به تولید برنامه های شاد و نشاط آور پرداخته است. مجموع تولیدات فیلم های سینمای ایران نیز حاکی از آن است که کمتر به مضامین شادی آور توجه شده و حتی سینمای روشنفکری ایران نیز در یک رابطه متقابل تاثیر و تاثر، از جامعه بیشتر براساس مضامین سیاسی و اجتماعی، اقدام به تولید فیلم هایی تلخ کرده است.
3- نزاع های سیاسی داخل کشور مدام پیام های ناامیدکننده، کسالت آور و مایوس کننده را به ذهن جامعه تزریق می کند.
4- ادبیات سیاسی تولید شده در داخل مبتنی بر نفی دیگری بوده و در سیاست خارجی نیز نوعی تداوم حالت جنگی و هراس را متبادر ساخته است.
دو مقایسه نیز به حالت حرمان ذهنی افزوده است:
1) مقایسه نابرابری در داخل
2) مقایسه عقب ماندن از جهان و به خصوص مقایسه پیشرفت همسایگان عقب مانده سال های قبل با کشورمان.
5- تداوم زندگی چندگانه و اجبار به زیست دو و یا حتی «چندرومآبانه» به لحاظ سیاست های فرهنگی و اداری اعمال شده.
6- فقر مداوم و سختی زندگی در سال های اخیر به خصوص با فشارهای تحریم به نحوی که تعادل روانی برای دستیابی به یک زندگی همراه با آرامش را در معرض تهدید قرار داده است (بیشتر مصاحبه شوندگان بر این امر تاکید داشتند).
7- یکی دیگر از این عوامل، تشدید منفی خوانی در جامعه است. این امر، ناشی از آن است که سال هاست جامعه صداهای پرخاشگرانه، قطبی سازی و تنازعات بیهوده و فشارهای اجتماعی را در فضای رسانه ای، سیاسی و اجتماعی در گوش خود دارد.
لذا کم اطمینانی، بی قراری، فقدان شادی سیستماتیک و ناامیدی از آینده، به این شرایط ملال آور دامن زده است.
بدون تردید، بخشی از علل روانی ناآرامی های خیابان های پاییزی را نیز می توان با این نظریه تبیین کرد. ایجاد جامعه ای با ثبات، تحول خواه و توسعه جو نیازمند مردمانی تلاشگر، امیدوار و معتقد به امکان تغییر برای داشتن شرایط بهتر است. جامعه امروز ایران نیازمند سیاست گذاری های معطوف به شادی است. سیاست های اجتماعی، فرهنگی و رسانه ای و حتی پیام های عرصه سیاسی نیز باید از این امر پیروی کنند و گام اول، پایان دادن به علل پدیدآورنده چنین شرایطی است.
روزنامه اعتماد، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۵۴۹۳