روزنامه پیام ما – نقش رسانه در اعتراضات اخیر چه بود؟ برخی اعتراضات را به جنگ روایت‌ها تقلیل دادند اما آیا این رسانه بود که افراد را به میدان آورد یا رسانه نیز خود سوژه وقایع این روزها است؟ ششمین نشست انجمن جامعه‌شناسی با موضوع رسانه و اعتراضات با حضور اساتید حوزه ارتباطات و رسانه و روزنامه‌نگاری برگزار و جایگاه رسانه در روزهای اخیر تحلیل شد. بخشی از سخنان اساتید این نشست را در ادامه می‌خوانید:

عمر ۱۸۰ ساله جریان رسمی رسانه، به پایان رسیده است

حسن نمکدوست، روزنامه‌نگار و استاد علوم ارتباطات

صحبت از رسانه مستلزم داشتن نیم نگاهی به نظام ارتباطی جامعه است. واقعیت این است که در اعتراضات اخیر، بخش بزرگی از نظام ارتباطی بین شهروندان نمایان شده که پیش از این از سوی حاکمیت کتمان و پنهان می‌شد از کلیدواژه‌هایی از جنس تهدیدآمیز، تبعیض‌آمیز و تحقیرآمیز استفاده می‌شد. کلیدواژه‌هایی که در ادبیات برخی معترض، اغتشاشگر نامیده می‌شود، نشان‌دهنده مناسبات ارتباطی است که متولیان رسمی با این قشر برقرار کرده‌اند. این نظام ارتباطی، گفت‌وگوی مفاهمه‌گرا ایجاد نمی‌کند و به جای تلاش برای شکل گرفتن گفت‌وگو به سمت و سوی تبعیض، تحقیر و تهدید حرکت می‌کند. به این ترتیب وقتی از رسانه‌ها صحبت می‌کنیم نمی‌توانیم آنچه در سطوح مختلف ارتباطی است را نادیده بگیریم. وقتی به تاریخ رسانه‌ها از منظر ارتباط جمعی می‌پردازیم، متوجه می‌شویم که در تاریخ ۱۸۰ ساله ارتباط جمعی -از ورود کاغذ اخبار به ایران تا کنون- ما مناسباتی یک سویه و تحقیرآمیز نسبت به رسانه‌های جمعی را داشته‌ایم و این امری قدیمی و ریشه‌دار است. ولی در این سال‌ها انحطاط این فرایند قطعی شده است. نظام رسانه‌ای ما نه تنها یک نظام آزادی‌خواه نیست بلکه برگرفته از سنت ۱۸۰ ساله خود با نگاه دقیق علمی به عنوان یک نظام استبدادی تعریف می‌شود. یکی از مولفه‌هایی که تفاوت یک نظام رسانه‌ای آزادی‌گرا با استبدادی را روشن می‌کند، ضرورت اخذ مجوز برای فعالیت‌های رسانه‌ای است.

این در حالی است که آزادی مطبوعات زیرمجموعه آزادی بیان و آزادی‌های فکری است. به این معنی روزنامه‌نگار همان‌قدر که حق دارد به صورت شفاهی صحبت کند، محق است که همان محتوا را به صورت کتبی یا تصویری منتشر کند. در واقع حق بیان در حق انتشار مستتر است، به همین دلیل در بسیاری از کشورهای دنیا سال‌ها است که ضرورت اخذ مجوز منتفی شده و فقط لازم است که نام رسانه و اطلاعات افراد در جایی ثبت شود که اگر خلافی رخ داد بتوانند پیگیری کنند. در حالی که در ایران اخذ مجوز برای فعالیت رسانه‌ای نه تنها الزامی و اجباری بلکه این فرایند به شدت امنیتی نیز است. در واقع این فرایند به تنهایی نشانه انحطاط نظام رسانه‌ای است. مولفه دوم که نظام رسانه‌ای را تحت تاثیر قرار داده، مسئله انحصار صدا و سیما است که به عنوان فراگیرترین رسانه جمعی، رویکردی تبعیض‌آمیز دارد. همین موضع باعث می‌شود که جریان رسانه‌ای رسمی کاملاً در جهت منافع قدرت حاکم، حرکت کند. موضوع سوم که در طی تاریخ ۱۸۰ همواره با آن گلاویز بوده‌ایم، نظام سانسور و فیلترینگ بوده است. آخرین مولفه نیز به حاکمیت دولت بر عموم رسانه‌های بزرگ اشاره دارد. یعنی جریان رسمی رسانه‌های ما به شکلی طراحی شده‌ که در خدمت تبلیغات حکومت باشند. این ویژگی‌ها سبب ایجاد جریانی توجیهی و تبلیغی برای رفتار متولیان شده است. در این موقعیت با اتفاقاتی که طی سال‌ها و به خصوص در سه ماهه اخیر افتاده، تمام نظام رسانه‌ای که به شکل تاریخی ایجاد شده بود، موقعیت و جایگاه خود را از دست داد. دیگر راهکارهای منسوخ شده‌ صدا و سیما مثل انتشار مصاحبه‌های افراد دستگیر شده پاسخگوی جامعه نیست و به ضد خود تبدیل شده است. یعنی عموم جامعه نه‌تنها باور نمی‌کنند بلکه حاضر نیستند محتوای منتشر شده را ببینند. همچنین دیگر کسی به محتواهای منتشر شده در رسانه‌های کاغذی توجهی ندارد، این نشان می‌دهد که چنین نظام رسانه‌ای به انتهای خط رسیده است. این اتفاقات بیانگر یک درخواست جدی و عمیق اجتماعی است که در بخش بزرگی از جامعه نمود پیدا کرده است. با این مضمون که این نظام رسانه‌ای به پایان عمر خود رسیده و دیگر وجاهت ندارد. مادامی که ما این واقعیت را نپذیریم، نمی‌توانیم درباره رفتارهای شبکه‌ای بدون چون و چرا بحث و تحلیل کنیم. اگر شهروندان نظام رسمی رسانه‌ای را به رسمیت نشناسند، طبیعی است که نیازهای رسانه‌ای خود را در موقعیت‌های دیگری پیگیری می‌کنند و سامان می‌دهند.

جامعه متکثر نیازمند رسانه‌های متکثر

هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

متکثر شدن جامعه موجود به نحوی بوده که نهادهای مدنی گنجایش جای دادن این تغییرات در خود را نداشته‌اند. در همین نسبت وقتی نهادهای مدنی وقتی دچار ضعف شوند و در مقابل نهادهای متولی متصلب عمل کنند، نقش رسانه‌ها بیشتر شده و مسئولیت‌های بیشتری در جنبه‌های سلبی و ایجابی به گردن آنها گذاشته می‌شود. نقش‌هایی که به طور فلسفی در جوامع توسعه یافته اساساً از گردن رسانه‎‌ها ساقط است. تغییراتی که در فضای سخت‌افزاری و رسانه‌ای ایجاد شده نیز نشان می‌دهد که نظام گذشته رسانه‌ای سنخیتی با تحول اجتماعی حاضر ندارد. در پاسخ به اینکه اولویت با تغییرات رسانه‌ای و یا اجتماعی است، باید گفت که اصالت قطعا با تغییرات اجتماعی است. یعنی رخدادهای اجتماعی هستند که به رسانه‌ها سمت و سو می‌دهند و نه برعکس. جامعه ضعیف، رسانه‌ها را نقش‌آفرین‌تر می‌کند. زمانی ویدیو در شوروی سابق در حوزه سیاست به عنوان رسانه یاغی شناخته می‌شد، زیرا دولت نمی‌توانست بر آن کنترل داشته باشد. اگر به شبکه‌های مجازی رو آورده می‌شود و آن را این همه تهدیدآمیز معرفی می‌کنند و نهادهای مختلفی برای فیلتر آن دست به کار می‌شوند؛ باید چنین تعبیر کرد که وقتی رسانه‌های رسمی و قابل مدیریت در معرض کژکارکردی و محدودیت قرار می‌گیرند و در مقابل رسانه‌ای که شهروندان می‌توانند در آن کنترل را به دست داشته باشند، نقش مهم‌تری از جریان رسمی پیدا می‌کند. بنابراین، باید پذیرفت که تغییرات اجتماعی دراز دامنی در ایران رخ داده که دیر به آن توجه شده و این دیر فهمی سنگینی وزن خود را بر تحلیل غلط جریان گذاشته است. گویی تصور کرده‌ایم که با دستورات ما، رسانه‌های جمعی باید تغییر رویه دهند. اما گناه بر گردن کسانی است که دیر فهمیده‌اند زیر پوست شهر چه خبر است. در زیر پوست شهر، نقش‌آفرینی زنان مهم شده و تغییر سبک زندگی به زندگی اصالت پررنگ‌تری داده است. جامعه امروز طبق تحقیقات، از ارزش‌های معنوی گذشته و فردگراتر شده است. این تغییرات در مفهوم زندگی برای نسل امروز، تنوع و تکثر را برای جامعه به همراه داشته است که در ضعف رو آوردن به نهادهای مدنی و اجتماعی، رفتارهای غیر مدنی ممکن شده و جامعه شکل سیالی به خود گرفته است. این تغییرات اجتماعی نشان می‌‎دهد که نسل امروز به رسانه‌ای روی می‌آورد که همسو با تغییر اجتماعی خود باشد. یعنی رسانه‌‎های متنوع و متکثر، در حالی که ما پیشتر همواره نگاهی دوگانه به رسانه داشتیم و رسانه‌های شبکه‌ای را در برابر رسانه‌های نوشتاری قرار می‌دادیم. در حالی که تغییرات جامعه ایرانی و جهانی ایجاب می‌کند که از این نگاه، گذر کنیم. در سطح رسانه‌های شفاهی، جامعه فردگرا که در سطح کلان سرمایه ‌اجتماعی آن لطمه خورده است، درونگرا می‌شود و به تریبون‌های شفاهی مثل منبر و خطابه میدان می‌دهد. در سطح رسانه‌های نوشتاری مثل روزنامه‌نگاری، بیشترین محدودیت‌ها و ممیزی اعمال می‌شود و همیشه روزنامه‌نگاران ما در مظان اتهام بوده‌اند که به مهاجرت آنها انجامیده است. در سطح سوم مهم‌ترین مسئله ما از سال ۱۳۵۵ تا امروز این است که مرجعیت نخبگان در رادیو و تلویزیون هرگز مورد قبول جامعه نبوده است. یعنی کسانی که در جامعه مقبول بودند هرگز در تلویزیون دیده نمی‌شدند و کسانی که در تلویزیون بودند هرگز فرد قبول جامعه نبوده‌اند. وضعیت امروز هم در واقع به پیروی از همین موضع، جنبش نادیده‌گرفته شدگانی چون رسانه است. همین است که در خارج کشور جریان‌هایی ایدئولوژیک علیه رسانه شکل می‌گیرد که آنها هم بخشی از جامعه را انکار می‌کنند. در سطح چهارم، فهم فناورانه به سمت رسانه‌های شبکه‌ای خودانگیز حرکت می‌کند. رسانه‌هایی که در تولید، توزیع و دریافت خودتولید و خودتوزیع و خود دریافتند، به این دلیل است که شبکه‌های متکثر با جامعه متکثر معترض همراه می‌شوند و خواستار تغییر می‌شوند. البته ضعف آنها جایی است که با نهادهای مدنی، انجمن‌های صنفی، تشکل‌های سیاسی گره نمی‌خورند. به تعبیری انقلاب ارتباطات به همنشینی شبکه‌های اجتماعی با اینترنت و تلفن‌های هوشمند به عنوان زیرساخت به تغییر پارادایم رسانه‌ای از روابط جمع محور به سوی روابط فرد محور و فردگرایی شبکه‌ای است. این به تعبیر جامعه‌شناسان سیاسی یعنی «بازگشت کنش‌گر» که عاملیت و اتکای به فرد را بیشتر می‌کند، چیزی که در اعتراضات نیز به چشم می‌آید.

نگاه سلبی را متوقف کنید

مرضیه ادهم، دانشجوی دکتری علوم ارتباطات و پژوهشگر فضای مجازی

در اتفاقات اخیر در راستای نگاه طرح صیانت، مسئله جامعه نه از سطح اجتماع بلکه از بستر فضای مجازی از سوی متولیان دیده شده و اختلالات و فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی نیز از همین رو بود. این نگاه تناقضی ایجاد می‌کند و از یک طرف مخل نظم فضای شبکه اجتماعی در نظر گرفته می‌شود و از طرف دیگر هیچ تحلیل شبکه‌‎ای بر اتفاقات شبکه‌ای انجام نمی‌شود و گویی اهمیتی ندارد که این تناقضی با رفتار سلبی علیه این شبکه‌ها دارد. اما دال مرکزی این شبکه‌ها به شدت طرفدار علم و تکنولوژی است تا به این وسیله رسانه‌هایی از این جنس در ساختار اینترنت، به شکل خودگزین در حال توسعه و بازتولید خود باشند و به نوعی دسترسی آزاد اطلاعات را برای همه ایجاد کند. در راستای همین رویکرد گروهی ایجاد شد که به واسطه شبکه‌های مجازی احساس کرد که می‌تواند مطالبات خود را اعلام کند و صدای خود را داشته باشد. به طور مثال افرادی که هشتگی را داغ می‌کنند به همین دلیل احساس قدرت می‌کنند. اما نکته در این میان این است که هر دو طیف تندرو یعنی کسانی که شبکه مجازی را بی‌اهمیت دانسته و کسانی که قدرت آن را بسیار زیاد می‌دانند، نگاهی اغراق‌آمیز به مسئله اجتماعی دارند. گروهی همه حرکت‌های اجتماعی را به چند هشتگ و ارتش سایبری خلاصه می‌کند و هیچ ارزشی برای آن قائل نیست. در مقابل گروه دوم تصور می‌کنند وقتی در فضای مجازی، موضوعی مداوم در حال تکرار شدن و لایک خوردن است، یعنی آنها موفق شده و صدایشان شنیده شده است. ایرادی که به هر دوی این گروه‌ها وارد است این است که هر دو فضای مجازی را نمی‌شنایند و باید گفت این فضا هر قدر قدرتمند باشد همان قدر هم شکننده بوده و این نگاه صفر و یکی، در واقع نگاهی سلبی است. پدیده‌ای که منتشر است و به دنبال دسترسی آزاد اطلاعات به عنوان یک پل عمل می‌کند در این دال مرکزی، نمی‌توان با سیاست دیوارکشی و ادبیات اپلیکیشن ملی و … سیاست‌گذاری کرد و یا آن را رشد داد. بهتر است در حکمرانی به جای این برخورد سلبی، خود را توسعه داده و از این پل به عنوان یک ابزار استفاده کنند. همچنین گروه مقابل یعنی مردم باید بتوانند به سمت تحلیل آنچه در فضای مجازی می‌گذرد در نسبت با میدان واقعی پیدا کنند. لازم به ذکر است که داغ شدن هشتگ‌ها به این معنی نیست که حتما جمعیت زیادی پشت این هشتگ‌ها وجود دارد باید این ساز و کارها را شناخت، اگر این ساز و کارهای علمی و دانشی فضای مجازی را در نظر بگیریم؛ بسیار به نگاه جامعه مدنی، تعامل محور، دسترسی آزاد و قواعد دموکراسی و رواداری نزدیک می‌شویم. پذیرش این نگاه از سوی نگاهی که به دنبال دیوارکشی است، بسیار دور از انتظار است. زیرا دال مرکزی در حال حاضر به جای شنیدن صداها، بیشتر به دنبال اثبات خود است و به نظر نمی‌آید به دنبال گفت‌وگو باشد. اما حکمرانی باید به سمتی حرکت کند که احتمال اشتباه را برای خود قائل باشد و همچنین نگاهی تعاملی به فضای شبکه اجتماعی داشته باشد تا بتواند از این ابزار به نحو مفیدی استفاده کند.

روزنامه‌نگاری ما را نجات می‌دهد

پدرام الوندی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر رسانه

واژه نوساز پساحقیقت به مفهوم انتشار دروغ یا قرار دادن حقیقت در لایه‌های پایین‌تر اشاره دارد. در بستر فضای مجازی و آمیخته شدن زندگی روزمره با خبر، جا را برای بسط پساحقیقت را به‌عنوان کنشی که هدفش پوشاندن حقیقت و برجسته کردن هدف منتشرکننده آن است، بیشتر فراهم می‌کند. در تصویری جهانی، همه رسانه‌ها با این موضوع سر و کار دارند. این موضوع، روح اصلی روزنامه‌نگاری که با تعهد حقیقت شکل گرفته را دچار مشکلات زیادی می‌کند. به این ترتیب شک‌گرایی چنان جان می‌گیرد که خبر دست اول را در بیان اتفاقات نمی‌پذیرند و این موضع وارد حوزه خبر می‌شود و بازیگران بیشتری در این فضا خبر تولید می‌کنند اما تعهد به حقیقت به عنوان ذات روزنامه‌نگاری در آن نیست. به این ترتیب مردم اخبار را بیشتر می‌بینند. در این رقابت چون به مرور سبک مصرف خبر با تکنولوژیک شدن، تغییر کرده است و بر شیوه مصرف اثر می‌گذارد. همین موضوع سبب می‌شود که رسانه‌هایی که دیرتر به اخبار واکنش می‌دهند در دسته اولویت‌های پایین‌تری قرار بگیرند. به این ترتیب به مرور رسانه‌ها دست‌کم گرفته می‌شوند و کیفیت خبر نیز افت پیدا می‌کند و در واقع از دور رقابت خارج می‌شوند. یعنی ما هم سلطه و پیشگامی رسانه‌ها را از دست داده‌ایم هم رسانه‌هایی را می‌بینیم که در تله کلیک افتاده‌اند. در مقابل تشدید نگاه هجو، طنز و مچ‌گیری در خبر به نوعی بر سلطه رسانه و حقیقت‌یابی آن اثر گذاشته است. در ایران همه این موارد در کنار ممیزی لایه زمختی را برای فعالیت رسانه‌ای ایجاد کرده است. بیش از ده نهاد بودجه دارند که بر رسانه‌‎ها کنترل و نظارت داشته باشند و به آنها خط و جریان دهند. بخشی از آنها در نظام رسانه‌ای به دنبال حذف برخی اخبار هستند و برخی دیگر به دنبال ابلاغ اینکه چه چیزی باید نوشته شود. در اعتراضات اخیر پس از مرگ مهسا امینی، خبرنگاران روزنامه‌های رسمی مستقل که در حال فعالیت هستند، پس از ارسال خبرنگارانش به محل حادثه دستگیر می‌شوند. در برابر این اتفاق مخاطبی قرار دارد که سه روز از علت سقوط هواپیمای اوکراینی بی‌خبر بود و نظام رسانه‌ای تضعیف شده هم در این زمان نمی‌تواند مخاطب را با گزارش‌های رسمی اقناع کند. واقعیت این است که رژیم پساحقیقت بهشت ضدرسانه است و تعهدی به حقیقت ندارد و تنها به دنبال پیشبرد اهدافش است. ضدرسانه اجازه به فعالیت رسانه‌های مستقل را نمی‌دهد و با ابزار خود به جنگ روایات می‌رود. ورود با رویکرد جنگی به این فضا به پشتیبانی رسانه‌های دولتی یعنی جنگ در برابر جنگ و تبدیل شدن رسانه به ضدرسانه. به این ترتیب ما نمی‌توانیم هرگز بفهمیم چه روایتی درست است زیرا هر دو طیف در حال کشمکش هستند. مردم تشنه حقیقت هستند و وقتی سرچشمه انتشار حقیقت را خشک می‌کنیم، رسانه به ضدرسانه تبدیل می‌شود. در واقع نگاه ما به رسانه در حال حاضر، ضدرسانه است و پادزهر این وضعیت تنها به رسمیت شناختن رسانه متعهد به حقیقت است و در واقع این کار روزنامه‌نگاری است که ما را از این وضعیت نجات می‌دهد و نه جرم‌انگاری آن.

مطالب مرتبط

آخرین مطالب

برچسب ها

آب آموزش آینده‌پژوهی اخراج اساتید دانشگاه ارتباطات بین‌المللی ارتباطات سلامت اعتراضات ۱۴۰۱ اعظم صوفیانی افغانستان انتخابات انتخابات انجمن انجمن جامعه‌شناسی ایران بازی‌های دیجیتال حلقه مطالعاتی نقد و بررسی متون شهری دکتر اصغر ایزدی جیران دکتر افسر افشاری نادری دکتر بهار زند رضوی دکتر حسین امامی دکتر حسین پاینده دکتر شیرین احمدنیا دکتر عباس قنبری باغستان دکتر عباس کاظمی دکتر عبدالله بیچرانلو دکتر علی ربیعی دکتر فردین علیخواه دکتر محمد امین قانعی راد دکتر محمد مهدی مولایی دکتر مسعود کوثری دکتر مقصود فراستخواه دکتر منصور ساعی دکتر نعمت‌الله فاضلی دکتر هادی خانیکی رسانه روابط عمومی روز جهانی آینده روز جهانی ارتباطات روزنامه‌نگاری زنان سلامت روان سلسله نشست‌های روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی سیاست‌گذاری سینما شبکه‌های اجتماعی شهر صلح طرح صیانت فرهنگ فضای مجازی فلسفه برای کودکان فناوری مجمع عمومی عادی مجموعه نشست‌های علم، فرهنگ و ارتباطات در خدمت مهاجران افغانستان محیط زیست مردم‌نگاری مرضیه ادهم مهاجران نقد کتاب نوجوان همایش همایش سلامت روان و رسانه همایش کنکاش‌‌های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران هنر هوش مصنوعی پایگاه خبری گلونی پدرام الوندی کارگاه آموزشی کرسی نظریه‌پردازی کرونا کودک گردشگری