دومین نشست گروه مطالعات کودکی با عنوان «نوجوانی و محصولات فرهنگی و رسانهای کرهای» روز چهارشنبه ۲۳ شهریور ماه در فضای اسکایروم برگزار شد.
در ابتدای این جلسه مستندی در خصوص فرآیند تربیت و رشد ستارههای دختر کیپاپ به نمایش گذاشته شد و در انتها از سایرین درخواست شد تا تعاملات خود را پیرامون این مستند به اشتراک بگذارند.
در ادامه دکتر فردین علیخواه، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان، به ارائه بحثی با عنوان نوجوان، هویت، ما و دیگری؛ کیپاپ به مثابه تفاوت پرداخت.
آنچه در ادامه میخوانید خلاصه صحبتهای دکتر علیخواه در این نشست است.
امروز میخواهم از منظر جامعهشناسی موسیقی به موضوع بپردازم. در زبان فارسی شاهد فقر منابع در این خصوص هستیم.
در جامعهشناسی موسیقی در سه فاز صحبت میکنیم: ۱- بخشی از تحقیقات متوجه تولید موسیقی است؛ یا production که به سطح سازمانی، کمپانیها، قوانین و مقررات، رقابت، ترانهسرایی، آهنگسازی، گروهها و… برمیگردد. موضوعاتی مثل ستارهسازی، سلبریتی و چهرهسازی در فاز production است. مستندی که در ابتدای جلسه پخش شد نیز به این فاز میپردازد.
در سطح تولید پرسشهایی که برای کمپانیها مطرح است مورد بررسی قرار میگیرد. چه کنیم که در مخاطبان عشق به ژانر موسیقیایی تبدیل به عشق به اجرا کننده موسیقی شود.
گاهی اوقات چهرههای اجرا کننده مهمتر از علاقه فرد به ژانر موسیقی میشود، تعدادی از جامعهشناسان معتقدند نحوه ساخت موسیقی، نحوه مصرف آن را نیز مشخص میکند. وقتی در تولید یا پروداکشن توجه به ستارهسازی باشد، در مصرف مخاطب این تغییرات صورت میگیرد.
فاز دوم در مطالعات موسیقی content و محتواست. نشانهشناسی و تحلیل محتوای متن خوانده شده و حتی فشن و لباسی که خوانندگان از آن استفاده کردهاند. برای مثال مطالعات بسیاری در باب تکستهای رپ گانگستری صورت گرفته است. این موضوعات میتواند به صورت خرد نیز مورد بررسی قرار گیرد، مثلا تحلیل موزیک ویدیوها از این منظر که در باب جنسیت چه میگویند، نگاهشان به عالم هستی چیست و غیره.
فاز سوم فاز مصرف یا دریافت است. معمولاً فاز مطالعات اجتماعی اینجاست. بحثهایی مثل طبقه، نژاد، جنسیت و یا در ایران موضوعی مثل سن و هواداری در اینجا قرار میگیرد. اینکه مخاطب چه فهمی از یک موسیقی دارد و یا به چه نحوی آن را مصرف میکند.
بخش دیگری که میتواند در جامعهشناسی موسیقی مورد توجه قرار بگیرد، واسطهگرها هستند که بین تولید و مصرف قرار دارند و در دنیای امروز بسیار مهم شدهاند. موسیقی امروزی یک محصول یا پروداکشن است و باید بازاریابی شود و در رسانههایی مثل تلویزیون، رادیو، اینستاگرام و غیره به مصرف برسد. اینکه چطور تولید قرار است به دست مصرف کننده برسد، بخشی از فازهای مطالعاتی است و مطالعات واسطهگرها در این مرحله قرار میگیرد. این بخش آن قدر مهم شده است که گاهی گویی فاز اصلی بررسی همین مرحله است.
بحث امروز ما نوجوانان هستند، در قرن بیستم در هر سه فاز به نوجوانان توجه شده است.
یکی از دلایل مهم توجه به نوجوانان دلیل تجاری بود؛ چرا که کسانی که بابت موسیقی و محصول فرهنگی پول میدهند نوجوانان هستند و بزرگسالان عمدتاً از رادیو این موارد را میشنوند. نوجوانان اهمیت تجاری و استراتژیک برای کمپانیها داشتند برای مثال یکی از آرزوهای کمپانیها این بود که چه کار کنیم تمام دیوار اتاق نوجوانان پر از عکسهای سلبریتیها شود. آرزوی کمپانیها خلق چنین هواداری بود.
در سطح محتوا هم نوجوانان مهم شدند؛ محصولی که نوجوانان میپسندند، ذائقه نوجوانان چه چیزی است؟ متن را باید چگونه دید و… در این راستا نیز کیپاپ تلاش داشته در متن موسیقی خود انگیزه مثبت به زندگی دهد. همنوایانه باشد و نظم موجود را به هم نریزد. نوجوانی دورهای است که افراد در آن احساس سردرگمی دارند و در این فضا کیپاپ برایشان پناهگاهی میشود که تداوم تلاش را از این ژانر موسیقیایی میگیرند.
در قرن بیستم خیلی از والدین در جامعه آمریکا بودند که تلاش کردند تا برخی از اثرهای موسیقی جمعآوری شود چون معتقد بودند متن اثر بدی بر نوجوانان میگذارد.
نگاه آسیبشناسانه به تولید موسیقی را در سالهای اخیر در محتوای تولیدی موزیکهای تتلو میبینید که آثار سوء بر گروههای جامعه دارد. لازم است تاکید کنم الان مشغول قضاوت نیستیم، اینها مطالعاتی است که وجود دارد.
در سطح مصرف هم برخی سعی میکردند، یاغیگری نوجوانان را به موسیقی ربط بدهد.
در مورد هویت به طور مشخص «هوارد بکر» در حوزه تعاملات در مورد موسیقی کار کرده است، در مورد موسیقی جاز و نوازندگان.
چند نکته در آثار وی مشخص است که به آن میپردازد:
– هویت برساخته میشود و اکتسابی است؛
– ذاتاً اینگونه نیست که ما با هویت خاصی به دنیا بیایم؛
– هویت با یک احساس تعلق همراه است مثلا تعلق به موسیقی جاز؛
– هویت همواره با عنصر دیگری مطرح است، پاسخ به این سوال که ما چه کسی هستیم همواره با پاسخ به این سوال که ما چه کسی نیستیم همراه است؛
– هویت چون اکتسابی است، متغیر است و امری انعطافپذیر است.
محقق دیگری هم به نام «کاترین فوکس» در مورد طرفداران پانکها کار کرده است. سوال اصلی پژوهش وی این بود که پانکی اصیل چه کسی است؟ مقاله پانکهای واقعی و کسانی که مدعیان پانک هستند، چهار لایه را مشخص میکند: اگر بخواهیم طرفداری را تحلیل کنیم یک لایه مرکزی داریم که طرفداران اصلی هستند و در واقع ضد فرهنگ هستند (چون پانکها با فرهنگ اصلی جامعه گلاویز شدند)، بعد یک گروه بزرگتر بعد از این گروه مرکزی داریم که کمتر اصیلاند و هویتشان هم تغییر میکند. این گروه اغلب عضو طبقه کارگرند چون پانکها اینجا طرفداران زیادی داشتند. گروه سوم کمتر از گروه دوم به آرمانهای پانک پایبندند که شامل طبقه متوسط هستند و گروه چهارم حلقه بیرونی هستند که تماشاچیان علاقهمندند؛ کسانی که صرفاً مخاطب بودند، نگاه میکردند و لذت میبردند و به دنبال کار و زندگیشان میرفتند.
پس در مورد هویت و طرفداری این سنخ مطالعات نیز وجود دارد.
وقتی نگاه مطالعات اجتماعی در قرن بیستم به سمت نوجوانان میآید، اغلب نگاه مطالعاتی نگاه تحقیرآمیز است، به ویژه کارهای متاثر از مکتب فرانکفورت. مثلا پژوهشی با این عنوان منتشر شده: «خوراکی بیارزش برای جوانان بیفکر» در این آثار با نوجوانانی طرفیم که حریصانه و غیرنقادانه محصولات فرهنگی را مصرف میکنند. این از ویژگیهای غالب مطالعات در آن سالهاست.
نوجوانی دوره خاصی است و معمولاً تلاش زیادی در این دوره برای استقلال و خودمختاری صورت میگیرد، یک دوره گذار رنجوری است که آدمها در این وسط گیر کردهاند، نه کودک هستند و نه جوان.
موضوعی مثل هویتسازی و تعلق گروهی برای بسیاری از نوجوانان اهمیت پیدا میکند. در دوره نوجوانی از آنجا که دوران گذار است، توجه به قهرمان و قهرمانسازی پر رنگ میشود و استقلالخواهی در رفتارها مشهود میشود. برای مثال والدین عموماً آزردهاند که نوجوانان همیشه در اتاقشان هستند و این پیامش این است که آنها میخواهند خودمختاری را تجربه کنند. ابزارهای موسیقی در این دوره پررنگ میشود، هدفون میآید و موسیقی یکی از ابزارها و مولفههایی است که نوجوان با آن استقلالخواهی خودش را نشان میدهد. سلیقه متفاوت داشتن ابتدا از خانواده خودش را نشان میدهد و به این دلیل است که نوجوان میخواهد تفاوت و استقلال را تجربه کند.
در مورد کیپاپ به طور مشخص از پژوهشهایی که در این مدت داشتهام و مصاحبههایی که با طرفداران آن داشتهام من را به این نتایج رسانده است که در مورد کیپاپ برعکس تحقیقی که فونیکس در مورد پانکها داشته است، کمتر تماشاچی داریم. افرادی را نداریم که بگویند Bts فقط یک ترک است و گوش میدهم و کاری ندارم. در کیپاپ نیروی خنثی و بیاعتنا کمتر وجود دارد و اغلب هواداران آتشین در مصرفکنندهها وجود دارد و وفاداری به برند و تلاش برای نشان دادن تعلق و استراتژیهای تعلق که در جلسات گذشته هم مطرح شد از جمله مواردی است که در هواداران کیپاپ قابل توجه است. برای هواداران کیپاپ گوش دادن به این موسیقی حس روابط اجتماعی ایجاد میکند و در همه محیطهای مجازی که قرار دارند سعی دارد احساس تعلقشان را نشان دهند.
کیپاپرها یک ویژگی مشترک دارند و در عین حال میخواهند از جریان غالب تمایز پیدا کنند، مثلا رگههایی از سبک زندگی و فشن خاص در آنان مشهود است و با علاقهمندی به کیپاپ نسبت به جامعه و بحثهای جنسیت منتقد میشوند. اما اگر کیپاپ را با برخی ژانرهای موسیقی مقایسه کنیم، در مقایسه با برخی از ژانرها صلحآمیزتر پیش میرود و نگاه هنجارشکنانه ندارد. شاید این یکی از دلایلی باشد که در بین عموم گروههای اجتماعی داخل ایران محبوب شده است.
البته من معتقدم خودِ شکلگیری سلایق مختلف و گروههای مختلف نشانی از رشد فردگرایی در جامعه ایرانی است که از نظر من مثبت است. در جامعه ژانرهای مختلف ایجاد شده، یعنی سلایق فردی محترم شده است. ما در سرزمینی زندگی میکنیم که تنوع را برنمیتابد و در این ساختار هر چه تنوع بیشتر شود مفیدتر است، در سیستمی که مولد توده است، تنها راه فرار فردگرایی است. در مورد مطالعات کیپاپ نیز معتقدم باید از فاز مصرفکننده به دوفاز قبلتر برویم و مطالعات تولید و مطالعات هویت را مد نظر قرار دهیم.