یادداشت: اعظم دهصوفیانی، عضو هیات مدیره انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات
در جهانی که هر روز مرزهای تازهای بر نقشه کشیده میشود، هنوز صداهایی هستند که نه با سیاست، بلکه با انسانیت معنا میگیرند. داستان مردم ایران و افغانستان، داستانی پیچیده و سرشار از پیوندهایی عمیق است؛ دو ملتی که سالهاست زیر فشار دشواریهای اقتصادی، روانی و اجتماعی، روحی زخمی اما همچنان زنده دارند. برای فهم این رابطه، نمیتوان تنها از زاویه بحرانها به مسئله نگاه کرد، بلکه نیازمند منطق، گفتگو و پرهیز از برچسبزنیهای شتابزده است. مسئله مهاجران افغانستانی در ایران، صرفاً یک چالش جمعیتی یا امنیتی نیست، بلکه عرصهای است برای آزمودن ظرفیتهای فرهنگی، اخلاقی و تمدنی ما. سیاستگذاری در این حوزه، اگر با درایت و نگاهی فرهنگی همراه نباشد، نه تنها میراث میزبانی ایران را تضعیف میکند، بلکه زخمهایی تازه بر پیکره روابط تاریخی دو ملت وارد میسازد.
عصر روزی که رژیم غاصب اسرائیل به ایران حمله کرد، «محب»، دوست افغانستانیام، تصویر توییتی را برایم فرستاد که نوشته بود: …
«فرشته»، دوست دیگرم که دقیقا مانند خواهر است، از انگلستان روزی چند بار در واتساپ برایم پیام صوتی میگذارد، با هر خبر حمله به ایران، پیام میفرستد و جویای احوال خودم و خانواده میشود میگوید: …
دوست عزیزم، «سیاره»، از کانادا این متن را نوشته و دنبال عکس مناسب است تا آن را منتشر کند: …
«سهیلا»، همکلاسی دوره دکتری، دایم در اینستاگرام پیام میدهد و احوالپرسی میکند.
دوستان افغانستانی دیگرم در اینستاگرام پیام میدهند و با ایران همدلی میکنند …
در مرداد سال ۱۴۰۰ که طالبان بار دیگر بر افغانستان حاکم شد و عرصه زندگی را بخصوص برای صاحبان اندیشه و قلم تنگ کرد، مردم ایران با امکاناتی که داشتند پذیرای عده زیادی از مهاجران شدند، مصرع «هر کجا مرز کشیدند، شما پل بزنید» از نجیب بارور، شاعر افغانستانی، میان دو ملت وحدت ایجاد کرد. اما از آنجایی که بدخواهان این دو کشور چشم دیدن دوستیها را ندارند و منافعشان در اختلاف میان این دو ملت تامین میشود، از دو سال پیش تا کنون موجی از مهاجرستیزی در ایران به راه افتاد؛ چند شِبهروزنامهنگار با تولید اخبار جعلی به صورت سازماندهی شده و هدفمند به اختلافها دامن زدند، اخباری که حتی به رغم انتشار جعلی بودن آنها توسط رسانههای رسمی، اثر خود را بر بخشی از افکارعمومی جامعه گذاشته بود؛ …
در کنار این موج مهاجرستیزی، صدای مردمی که در مناطقی از تهران و یا شهرهایی از ایران با حجم گسترده مهاجران روبهرو بودند نیز شنیده نشد و کنشگران مدنی آنها را متهم به مهاجرستیزی و نژادپرستی کردند و نهادهای مسئول نیز پاسخی به آنها ندادند. …
همه اینها روزبهروز وضعیت مهاجران را بدتر و اختلافها را بیشتر کرد تا اینکه با آغاز جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ایران و سوءاستفاده این رژیم از دوگانگیها و اختلافها در ایران، دامنه تقابلهای برساخته رسانهای ایرانی و افغانستانی شدیدتر شد. با اعلام اینکه برخی افغانستانیها در جاسوسیها و خرابکاریهای اسرائیل علیه ایران نقش داشتند، موج اخراجهای بیحساب و کتاب و بدون بررسی و برنامهریزی آغاز شد و همچنان مسئولان ایرانی در وزارت امور خارجه، وزارت کشور، اداره اتباع، نیروی انتظامی و دیگر نهادهای متولی، پاسخگوی مهاجران، افکار عمومی جامعه و کنشگران مدنی نبودند. این امر تقابلها و اختلافها را تشدید کرد و دوباره ایرانی و افغانستانی در مقابل هم قرار گرفتند و دوپارگیها دامن زده شد.
هم شرمنده هستم، هم کار چندانی برای بهتر شدن این وضع از دستم ساخته نیست، فقط میدانم که باز هم در شرایط پر تنش ایران و افغانستان، عدهای دارند آگاهانه یا ناآگاهانه آتش به تنور این اختلافها میریزند. مطمئن هستم در جنگ با اسرائیل دوستان افغانستانی با جان و دل برای ایران میجنگند. با دکتر سید عسکر موسوی، از استادان برجسته افغانستانی ساکن تهران، صحبت میکنم، او تاریخ و فرهنگ و سیاست ایران و افغانستان را بخوبی میشناسد. وضعیت مردم ایران و افغانستان را درک میکند و از نگرانی جوامع ملی منافعمحور و نه انسانمحور و ناسیونالیسم بیریشه و بیگانه با باور انسانمداری میگوید و از مردمی که نیمسده زیر پایشان خالی بوده و بار بار آواره شدهاند. او میگوید: «نسل ما برای خودشان زندگی نکردند.» ما با آرمانهای انسانی بار آمدیم و زندهیاد محمدرضا حکیمی چه زیبا گفته بود: «میخواهم دل باشم؛ مرز انسان.» نسل ما «فرا مرزان» بود و نسل امروز «درون مرزان» و زندانی دیوارههای وهم ملیگراییها.» کاش فراتر از مرزها میدیدیم و میاندیشیدیم و زندگی میکردیم.
متن کامل یادداشت را در پایگاه خبری گلونی بخوانید